Advertisement
Not a member of Pastebin yet?
Sign Up,
it unlocks many cool features!
- اواخر قرن بیستم
- در آمریکای لاتین در دههی شصت، یک گرایش سوسیالیستی در کلیسای کاتولیک ظاهر شد که آن را الهیات آزادیبخش مینامیدند و چنان گسترش یافت که حتی یک کشیش کلمبیایی به نام کامیلو تورس را نیز ترغیب کرد تا به گروه چریکی ELN (ارتش آزادیبخش ملی) بپیوندد. در شیلی، سالوادور آلنده که پزشک و کاندیدای حزب سوسیالیست شیلی بود از خلال انتخاباتی دموکراتیک در سال ۱۹۷۰ به ریاست جمهوری شیلی رسید. در سال ۱۹۷۳، دولت او توسط دیکتاتوری نظامی ژنرال پینوشه با حمایت آمریکا سقوط کرد و دیکتاتوری پینوشه تا اواخر دههی هشتاد ادامه یافت. رژیم پینوشه جزو رهبران عملیات کندور بود؛ کارزار سرکوب و تروریسم دولتی که توسط سرویسهای اطلاعاتی کشورهای مخروط جنوبی آمریکای لاتین برای از بین بردن جنبشهای سرنگونیطلبِ مظنون به کمونیسم پیش برده میشد. در جامائیکا، مایکل مانلی که یک سوسیالیست دموکرات بود به عنوان چهارمین نخستوزیر جامائیکا از سالهای ۱۹۷۲ تا ۱۹۸۰ و ۱۹۸۹ تا ۱۹۹۲خدمت کرد. طبق نظرسنجیها، او محبوبترین نخستوزیر جامائیکا از زمان استقلال است. انقلاب نیکاراگوئه منجر به قیام علیه دیکتاتوری سوموزا در دهههای شصت و هفتاد شد؛ کارزاری به رهبری جبههی آزادیبخش ملی ساندینیستا (FSLN) برای سرنگونی خشونتآمیز دیکتاتوری در سالهای ۷۸ و ۷۹. جبههی FSLN در ادامه دولت نیکاراگوئه را از سال ۱۹۷۹ تا ۱۹۹۰ بدست گرفت و اقداماتی سوسیالیستی از قبیل اصلاحات ارضی گسترده و برگزاری برنامههای آموزشی را انجام داد. دولت انقلابی مردم در سیزدهم مارس ۱۹۷۹ در گرانادا به رسمیت شناخته شد اما در سال ۱۹۸۳ توسط نیروهای مسلح آمریکا برانداخته شد. جنگ داخلی سالوادوران (۱۹۷۹-۱۹۹۲) تنشی بود میان دولت نظامی السالوادور و جبههی آزادیبخش ملی فارابوندو مارتی (FMLN) که یک سازمان ائتلافی یا فراگیر از پنج گروه چریکی سوسیالیست بود. کودتایی در ۱۵ اکتبر ۱۹۷۹ منجر به کشته شدن تظاهرکنندگان ضد کودتا به دست دولت و همچنین تظاهرکنندگان ضد آشوب به دست چریکها شد و این واقعه را عمدتاً نقطهی اوج جنگ داخلی میدانند.
- در ایتالیا، Autonomia Operaia جنبش چپگرایی بود که به طور مشخص در سالهای ۱۹۷۶ تا ۱۹۷۸ فعالیت داشت. این جنبش در کنار سازمانهای قدیمیتری از جمله Potere Operaio (که بعد از می ۶۸ تشکیل شد) و Lotta Continua نقش مهمی را در جنبش اتونومیستی دههی هفتاد ایفا کرد. این تجربه منجر به شکلگیری اتونومیسم که یک جنبش رادیکال سوسیالیستی معاصر بود شد. در سال ۱۹۸۲، دولت سوسیالیستی فرانسوی فرانسوا میتران که به تازگی انتخاب شده بود برخی صنایع کلیدی از جمله بانکها و شرکتهای بیمه را به مالکیت ملی درآورد. در دهههای هفتاد و هشتاد میلادی، یوروکمونیسم گرایشی در احزاب کمونیستی کشورهای گوناگون غرب اروپا بود تا به وسیلهی آن نوعی نظریه و عمل تحول اجتماعی را بسط دهند که بیشتر مربوط به اروپای غربی میشد و کمتر با نفوذ و کنترل حزب کمونیسم جماهیر شوروی همسویی داشت. بیرون از اروپای غربی، این گرایش را گاهی نئوکمونیسم مینامند. برخی احزاب کمونیستی بسیار مردمی، به خصوص حزب کمونیست ایتالیا (PCI) و حزب کمونیست اسپانیا (PCE)، با شور و شوق زیادی سیاستهای یوروکمونیسم را اتخاذ کردند و اعضای حزب کمونیست فنلاند نیز غالباً یوروکمونیست بودند. حزب کمونیست فرانسه (PCF) و بسیاری از احزاب کوچکتر شدیداً با یوروکمونیسم مخالف بودند و تا فروپاشی جماهیر شوروی همسو با حزب کمونیست جماهیر شوروی قرار داشتند.
- در دهههای هفتاد و هشتاد، انجمن انترناسیونال سوسیالیست (SI) تماسها و مکالمات گستردهای را با دو قدرت جنگ سرد، یعنی آمریکا و جماهیر شوروی، در مورد روابط شرق و غرب و همچنین کنترل سلاح داشت. از آن به بعد، انجمن SI حضور حزب FSLN از نیکاراگوئه، حزب استقلال پورتو ریکو، و همچنین احزاب سابقاً کمونیستی مانند حزب چپ دموکرات ایتالیا و جبههی آزادیبخش موزامبیک را به عنوان عضو پذیرفت. هنگامی که در سال ۱۹۷۴ در پرتغال و در سال ۱۹۷۵ در اسپانیا دیکتاتوری جای خود را به دموکراسی داد، انجمن SI به احزاب سوسیال دموکرات کمک کرد تا دوباره قدرت را به دست بگیرند. تا قبل از کنگرهی ژنو در سال ۱۹۷۶، انجمن SI عضوهای کمی خارج از اروپا داشت و ارتباط رسمیای با آمریکای لاتین نداشت.
- بعد از مرگ مائو در سال ۱۹۷۶ و دستگیری گروهی معروف به دارودستهی چهارنفره که متهم به افراطیگریهای انقلاب فرهنگی بودند، دنگ ژیائوپینگ قدرت را به دست گرفت و جمهوری خلق چین را دستخوش اصلاحات اقتصادی مهمی کرد. جمهوری خلق چین کنترل دولت بر زندگی شخصی مردم را کمتر کرد و کمونها به نفع اجارهی خصوصی زمین منحل شدند و از این رو، گذار چین از اقتصاد برنامهریزیشده به اقتصاد مختلط «سوسیالیسم با ویژگیهای چینی» نام گرفت و در آن مالکیت زمین توسط دولت، مالکیت صنایع سنگین توسط دولت یا تعاونیها و نفوذ دولت بر بانکها و بخشهای مالی همان طور که بود حفظ شد. چین قانون اساسی فعلیاش را در چهارم دسامبر ۱۹۸۲ به تصویب رساند. جیناگ زمین به عنوان رئیس جمهور و ژو رانگچی به عنوان نخست وزیر این کشور را در دههی نود اداره کردند. تحت فرمان آنها، عملکرد اقتصادی چین موجب بیرون کشیدن ۱۵۰ میلیون دهقان از زیر خط فقر و حفظ نرخ تولید ناخالص داخلی ۱۱.۲ درصد شد. در ششمین کنگرهی ملی حزب کمونیست ویتنام در دسامبر ۱۹۸۶، سیاستمداران اصلاحگرا دولت محافظهکار را با رهبری جدید جایگزین کردند. رهبری اصلاحگرایان را گوین ون لین ۷۱ ساله بر عهده داشت که بعدتر دبیرکل جدید حزب شد. لین و اصلاحگرایان مجموعهای از اصلاحات بازار آزاد - به نام دو موئویی (نوسازی) - را به کار بستند که با دقت گذار از اقتصاد برنامهریزی شده به «اقتصاد بازار متمایل به سوسیالیسم» را پیش برد. میخائیل گورباچف تمایل داشت جماهیر شوروی را به سمت سوسیال دموکراسی کشورهای اسکاندیناوی پیش ببرد و آن را «مشعل سوسیالیسم برای تمام بشریت» مینامید. جماهیر شوروی، پیش از فروپاشی در سال ۱۹۹۱، دارای بزرگترین اقتصاد بعد از ایالات متحده بود. با سقوط اتحاد شوروی، اقتصاد یکپارچهی جماهیر شوروی از بین رفت و فعالیت صنعتی سراسری دچار افولی اساسی شد. میراث ماندگاری در زیرساختهای فیزیکی به جای مانده که حاصل دههها تولید صنعتی و تخریب گستردهی محیط زیست است. گذار به سرمایهداری در کشورهای بلوک شرقی توام با سقوط شیبداری در استانداردهای زندگی بود: فقر و نابرابری افزایش شدیدی داشتند که این موضوع همراه با سنگربندی الیگارشی تجاری تازهتاسیس بود.
- بسیاری از احزاب سوسیال دموکرات، خصوصاً بعد از جنگ سرد، سیاستهای نئولیبرالیستی بازار از جمله خصوصیسازی، مقرراتزدایی و پولیسازی را اتخاذ کردند. آنها به جای سوسیالیسم معتدل به دنبال لیبرالیسم بازار رفتند. در دههی هشتاد، با ظهور سیاستمداران محافظهکار مانند رونالد ریگان در ایالات متحده، مارگارت تاچر در بریتانیا، برایان مالرونی در کانادا و آگوستو پینوشه در شیلی، دولت رفاه غربی از درون مورد حمله قرار گرفت اما حمایت دولتی از بخشهای تجاری همچنان حفظ شد. پولگرایان و نئولیبرالها نظامهای رفاه اجتماعی را به عنوان موانع کارآفرینی خصوصی مورد حمله قرار دادند. در بریتانیا، نیل کینوک، رهبر حزب کارگر، در کنفرانس این حزب در سال ۱۹۸۵ به گروه انتریستِ میلیتانت حمله کرد. حزب کارگر حکم کرد که گروه میلیتانت برای پیوستگی با این حزب نالایق است و حزب به تدریج طرفداران میلیتانت را بیرون راند. رهبری کینوک از حمایت از اعتصاب معدنچیان برای بستهشدن معادن در سالهای ۱۹۸۴-۱۹۸۵ امتناع کرد. چپگرایان حزب کارگر و اتحادیهی ملی معدنچیان این تصمیم را عامل شکست نهایی اعتصاب دانستند. در سال ۱۹۸۹ در استکهلم، هجدهمین کنگرهی انجمن سوسیالیست انترناسیونال اعلامیه اصول جدیدی را به تصویب رساند که در آن گفته میشود:
- سوسیالیسم دموکراتیک یک جنبش بینالمللی آزادیخواهی، برابری اجتماعی و همبستگی است. هدف آن رسیدن به دنیایی صلحآمیز است که در آن این ارزشهای اولیه میتوانند جایگاه بالاتری پیدا کنند و هر فرد میتواند زندگی معناداری را با پرورش کامل شخصیت و استعدادهایش داشته باشد و همچنین در آن تضمینی برای حقوق انسانی و مدنی در چارچوب دموکراتیک جامعه وجود دارد.
- در دههی نود، حزب کارگر به رهبری تونی بلر، سیاستهایی بر مبنای بازار آزاد برای ارائه خدمات اجتماعی به واسطهی طرح سرمایهگذاری خصوصی را قانونی کرد. ایدهی تاثیرگذار بر این سیاستها ایدهی «راه سوم» بود که قصد داشت در ایدهی دولت رفاه تجدیدنظر کند. در سال ۱۹۹۵، حزب کارگر با بازنویسی بند چهارم قانون اساسی موضع خود در برابر سوسیالیسم را از نو تعریف کرد و عملاً با حذف تمامی ارجاعات به مالکیت مردمی، مالکیت مستقیم کارگران یا مالکیت شهری بر ابزار تولید، سوسیالیسم را کنار گذاشت. حزب کارگر اعلام کرد: «حزب کارگر یک حزب سوسیالیست دموکراتیک است. این حزب اعتقاد دارد که ما با نیروی تلاش جمعی میتوانیم به چیزهای بیشتری برسیم تا به تنهایی، تا در نتیجهی آن، برای هر یک از ما، وسایلی برای تحقق توان واقعیمان بسازیم و برای همهمان جامعهای بسازیم که در آن قدرت، ثروت و موقعیت در دست مردم بسیاری است و نه عدهای خاص.
- کریستن آر. قدسی، استاد مطالعات روسیه و اروپای شرقی در دانشگاه پنسیلوانیا این فرضیه را مطرح میکند که برتریطلبی قدرتهای غربی در پایان جنگ سرد و اصرار بر مرتبط کردن تمام آرمانهای چپ و سوسیالیسم با افراطیگریهای استالین موجب شد تا نئولیبرالیسم بتواند خلاء موجود را پر کند و این امر موجب تضعیف نهادهای دموکراتیک و اصلاحات میشود و اثر آن فلاکت اقتصادی، بیکاری، ناامیدی و نابرابری روزافزون اقتصادی در سراسر بلوک شرق پیشین و بخش بزرگی از غرب در دهههای آتی است. طبق نظر قدسی، با تضعیف دموکراسی و به حاشیه راندن جریان چپ ضدسرمایهداری، خشم و نفرتی که در دوران نئولیبرالیسم به وجود آمده به جنبشهای ناسیونالیستی افراطی کانالیزه میشود.
Advertisement
Add Comment
Please, Sign In to add comment
Advertisement