Advertisement
Guest User

Untitled

a guest
Jun 28th, 2016
66
0
Never
Not a member of Pastebin yet? Sign Up, it unlocks many cool features!
text 108.60 KB | None | 0 0
  1. رسالة اجتهادي قيامت
  2.  
  3. اين را مي‌دانيم كه از نظر قضاوت پيشوايان درجۀ اول اسلام كه همان ائمۀ اطهار (ع) مي‏باشند، اسلام دين علم و حكمت بوده و همة مسلمانان از زن و مرد بايستي در دين خودشان فقيه و روشن باشند. فقاهت در دين درست به معناي اين است كه انسان به هر كس و هر چيز كه عقيده دارد و هر حكمي از احكام دين را كه ملاك عمل و اخلاق خود قرار داده، آن عقيده و حكم درست آنچنان باشد كه در واقع و حقيقت است و امكان اختلاف بين آن عقيده و واقع نباشد. خدا و پيشوايان ديني و اصول و فروع دين را همان‏طور بشناسد كه هستند. آنچنانكه در محسوسات احتمال خطا نمي‌دهد، در معقولات ديني خود هم احتمال خطا ندهد. اعتقادات تعبدي و تقليدي هر چند كه مطابق واقع باشد در نظر پيشوايان اسلام ارزش ندارد. كسي كه كوركورانه به خلافت علي عقيده‌مند است با آن كساني كه كوركورانه به خلافت خلفا عقيده دارند يكسان است، زيرا هيچ يك از آنها حق را به حقيقت نمي‏شناسند و در حق‏شناسي روشن نيستند. هر دوی آنها اگر در شعاع تعليمات مخالف قرار بگیرند، از عقيدۀ خود منصرف مي‏شوند، زيرا هر دو نفر به دليل جهل معتقد شده‌اند نه به دليل علم. آنانكه به دليل جهل و عدم بصيرت، علي را به خلافت برداشتند به همان دليل او را رها كرده به سوي معاويه رفتند و باز از طرف معاويه به جاي ديگر. يك روز به سوي يزيد و يك روز به سوي حسين. در دين خود ثبات و استقامت ندارند. معروف است مي‌گويند باد آورده را باد مي‌برد. به همين مناسبت، ائمۀ اطهار به اين اقبال و ادبار جاهلانه به سوي حق و باطل اعتنا ندارند و براي آن ارزش قائل نيستند مگر وقتي كه به دليل علم بيايند و بروند.
  4. لذا در تعليمات خود همه جا مردم را به علم و فقاهت دعوت نموده‌ و فرموده‌اند: تَفَقَهوا في دِينِكُم وُ لاتَكونُوا اَعرابيّاً فَاِنّهُ مَن لَم يَتَفَقّه في دِينِ الله لَم يَنْظُرِ اللهُ اِلَيهِ يَومَ القيامة و لَم يُزَّكُ لَهُ عَمَلا، در دين خود روشن شويد كه اگر روشن نباشيد، خدا روز قيامت به شما اعتنا نمي‌كند و عمل شما را نمي‌پسندد.
  5. از نظر اينكه دين خدا كتاب و علم و دانش است فقط همان‏ها دين دارند كه علم و دانش دارند، يعني دين شما آن علمي است كه شما را وادار به عمل مي‏كند نه اعمال يا عقايد جاهلانۀ بدون علم. لذا از نظر پيشوايان مذهب شيعه هر حكم يا عقيده‌اي بايستي مستند به دلائل علمي باشد، رأي و عقيده بدون استناد به مباني علم و اخبار، ارزش ديني پيدا نمي‏كند.
  6. از نظر قضاوت علماي شيعه هر كس بايستي در اصول و فروع دين فقيه باشد، يعني دين علمي داشته باشد نه دين تقليدي و اگر در فروع احكام تقليد جايز است، در مقدمۀ علم است، مانند شاگردي در مقدمة استادي. كسي كه مي‌خواهد در تمام عمر شاگرد باشد و مقلد باشد بداند كه در نظر خدا و اولياء خدا ارزش ندارد.
  7. امام صادق (ع) در بيان مشهور خود مي‏فرمايد كه اگر قدرت مي‏داشتم، براي شيعيان خود تعليمات اجباري به وجود مي‌آوردم، «لَوَدِدْتُ أَنَّ أَصْحَابِي ضُرِبَتْ رُءُوسُهُمْ بِالسِّيَاطِ حَتَّى يَتَفَقَّهُوا». اميرالمؤمنين (ع) در بيان مشهور خود مي‌گويد: اول فقه بعد از آن تجارت، يعني اول فقيه شدن، پس از آن به دنبال كار اجتماعي رفتن. خلاصۀ بحث اينكه از نظر ائمۀ شيعه، دين فقه است و فقه دين، دين بدون دانش دين نيست، دانش بدون دين دانش حساب نمي‏شود. تو وقتي مسلمان و شيعه‌اي كه فقيه باشي، يعني دينت علمي باشد نه تقليدي و تعبدي، به خصوص كه در اصول دين تقليد جايز نيست.
  8. دين تقليدي ديني را مي‌گويند كه مستند به رأي انسان غيرمعصوم باشد، مانند ديني كه اكثر مسلمانان از پيشوايان غيرمعصوم گرفته‌اند و در دين اين همه اختلاف به وجود آورده‌اند. دين اجتهادي و فقهي ديني را مي‏گويند كه مستند به رأي معصوم باشد مانند ديني كه شيعيان از پيشوايان معصوم خود گرفته‌اند.
  9. ائمۀ اطهار بعد از بيان حقايق دين از اصول و فروع و روشن ساختن تكليف مردم، از دنيا رفته و يا غيبت اختيار كرده‌اند. اگر در دين مجهولي باقي مي‌گذاشتند، نمي‌توانستند با دين مجهول اتمام حجت كنند. لذا خيلي سفارش كرده‌اند كه فقها به اخبار و احاديث ما مراجعه نموده و از طريق ارتباط اخبار مختلف به يكديگر، وحدت نظر ائمه را در تمام موضوعات كشف كنند. اگر مسلمانان مي‏توانستند بعد از پيغمبر يا امام‌ها گفته‌هاي آنها را به يكديگر مربوط كنند، رأي آنها را در هر موضوعي كشف مي‌كردند و اختلاف در اصول و فروع از ميان برداشته مي‌شد.
  10. اسلام دين كامل است اما برداشت مردم از اين اسلام كامل، خيلي ناقص است. دليل نقص برداشت مسلمانان از اسلام كامل اين همه اختلاف است كه در اصول و فروع پيدا كرده‌اند، زيرا اختلاف دليل جهل، و وحدت دليل علم است.
  11. ائمه اطهار (ع) در دستورات اجتهادي و قواعد فقه خود خيلي نظر دارند به كساني كه اخبار و احاديث را به يكديگر مربوط مي‌كنند و وحدت نظر به دست مي‌آورند. مي‏فرمايند: فقيه كامل كسي را مي‌شناسيم كه اخبار و احاديث ما را به يكديگر مربوط مي‌كند و مراد ما را از اخبار كشف مي‌نمايد.
  12. البته از نظر اينكه آنها حق‏اند، مراد آنها هم حق است و در حق اختلافي وجود ندارد. اختلاف امت، دليل جهل امت و دليل نقص برداشت آنها از حقايق اسلام است. اگر اسلام را آنچنانكه بود مي‌فهميدند، اختلاف رأي پيدا نمي‌كردند.
  13. شما براي كشف حقيقت همه جا خود را از دايرة تقليد خارج كنيد و به گفته‌ها نظر بيندازيد و آن را به اصول علم مربوط سازيد. به گفتة مشهور مولا (ع) توجه كنيد كه مي‏فرمايد: اُنظُر الي ما قال وَ لا تَنظُر الي مَن قال، به گفته‌ها فكر كنيد نه به گوينده‌ها. منظور حضرت از اين بيان شريف اين است كه در ميدان فكر و عقيده، شما را از دايرة تقليد خارج كند و در فضاي علم و دانش آزاد سازد. لذا از شما خواهش مي‏كنم كه بر اساس مباني اجتهاد شيعه كه ذيلا از نظر شما مي‏گذرد، براي درك مطالب اين كتاب فكر خود را از قيد و بند آزاد كن تا اينكه راه خود را براي آينده بشناسي و در دين خود فقيه و دانشمند باشي.
  14. مباني اجتهاد شيعه در اثبات عقايد و احكام
  15. بي‏شك مذهب شيعه همان دين مقدس اسلام است كه نام ديگر به جز اسلام بر آن قابل انطباق نيست، زيرا اصول و فروع احكام آن به خدا مربوط بوده و رأي انسان‏ها در آن دخالتي نداشته است. ديني است كه در شعاع هدايت خدا به رهبري پيشوايان معصوم به وجود آمده است. شيعه معتقد است كه اول بايد حكم خدا را در عقيده و احكام از منابع رسمي آن اخذ نموده، پس از آن اعتقاد پيدا نموده، به آن احكام عمل نمايد. هميشه در مرام شيعه علم و فقاهت در اعتقاد و عمل به احكام مقدم بوده است. عمل و عقيده بدون تفقه در نظر شيعه اعتبار ندارد.
  16. مباني استدلال و اجتهاد شيعه در اثبات عقايد و احكام چهار چيز است كه آن چهار در واقع دو چيز و آن دو در واقع يكي است و آن هم كتاب خدا. از اين جهت، كليۀ مقررات و احكام و عقايد شيعه از طريق كتاب خدا به خدا مربوط مي‏شود و هيچ حكمي از حلال و حرام و واجب و مستحب به جعل انسان نيست.
  17. مبادي چهارگانۀ استدلال
  18. اول كتاب خدا، در صورتي كه در اثبات حكم و يا عقيده به كسي يا چيزي صراحت داشته، از آيات متشابه و يا مجمل نباشد.
  19. آيات صريح و محكم آياتي را مي‌گويند كه در ترجمه و تفسير آن امكان ظهور اختلاف نيست و همه كس آن را يك جور فهميده‌اند. آياتي كه در فهم آن به كسي يا چيزي احتياج نيست، مانند آيات اخلاقي قرآن و آيات نماز و روزه و آياتي كه وجود خدا و فرشته و قيامت را اثبات مي‏كند هرچند كه از نظر كيفيت مجمل باشد. ممكن نيست كه يك نفر به دليل آيات قرآن بگويد خدا و قيامت نيست و آن ديگري بگويد هست.
  20. متشابهات آياتي را مي‌گويند كه مصاديق انساني و غير انساني آن روشن نيست و مردم نيز قدرت پيدا كردن آن مصاديق را ندارند مگر اينكه خدا و اولياء خدا مصاديق آن را روشن كنند. يكچنين مصاديق غير قابل كشف را تأويل قرآن و يا باطن قرآن هم مي‌گويند.
  21. دوم اخبار و احاديث و يا سنت از پيشوايان معصوم در صورتي كه مباني قرآني داشته باشد، يعني آن حديث شرح مجملات و يا متشابهات قرآن و يا بيان مصاديق آياتي باشد كه خداوند انساني را در تاريخ گذشته يا آينده معرفي كرده است. مانند احاديثي كه كيفيت نماز و روزه و خمس و زكات را روشن مي‌سازد و اخباري كه اولوالامر را معرفي مي‌نمايد و همچنين اخباري كه دربارة كيفيت عرش و كرسي و فرشتگان و آينده و قيامت و آخرت سخن مي‌گويد و يا پيغمبران و اخلاق و مرام آنها را معرفي مي‌نمايد، زيرا آيات قرآن راجع به موضوعات بالا متشابه و يا مجمل است كه احتياج به تفسير و بيان معصوم دارد. اگر بيان اين آيات براي مردم واگذار شود، اختلاف به وجود مي‌آيد و اختلاف، دين را نابود مي‌كند.
  22. به همين مناسبت، ائمۀ اطهار كتاب خدا را ميزان صحت و سقم بيان خود قرار داده و فرموده‌اند: ما خالَفُ الْكِتابُ فَهوْزُ خُرفّ. و فرموده‌اند: اخبار و احاديث ما را به كتاب خدا عرضه بداريد. هرچه را موافق كتاب خداست بگيريد و هرچه مخالف است رها كنيد. احاديثي كه آيات متشابه و يا مجمل در كتاب خدا نداشته باشد و يا با قرآن متباين باشد، از درجۀ اعتبار ساقط است. پس در واقع احاديث به كتاب خدا مربوط مي‌شود و دليل اعتبار آن قرآن است.
  23. سوم اجماع فقها و دانشمندان و صاحب‌نظران اسلام در صورتي كه كاشف بيان قرآن و يا پيشوايان معصوم باشد كه در واقع دليل صحت احكام همان كاشفيت است. اگر بياني از معصوم و يا آيه‌اي از قرآن پشتيبان اجماع نباشد و ثابت گردد كه صرفا رأي مردم چنان محكم و يا عقيده‌اي به وجود آورده، آن اجماع از درجۀ اعتبار ساقط است. اگر اجماع بر پاية حديث و يا فتوایي از حديث به وجود آيد، به قوة دلالت همان حديث بستگي دارد كه اگر آن حديث و يا دلالت حديث از درجة اعتبار ساقط گردد، اعتبار اجماع هم از بين مي‌رود. اگر هزاران نفر از علما بر مبناي چند حديث فتوايي بدهند و بعدا معلوم شود كه معناي حديث چنان نبوده، اجماع به هم مي‌خورد و حديث حاكميت پيدا مي‌كند. مانند منزوحات بشر كه تا چند قرني فتواي علما بر اين بود كه آب چاه با سقوط ميته‏هاي مذكور نجس مي‌شود هر چند كه تغيير نكند. كشيدن آب چاه واجب و شرط طهارت است. اين فتاوي تقريبا اجماعي بود كه از احاديث منزوحات بئر استنباط شده بود، وليكن علمای متأخر كه در آن احاديث دقت كردند، دليلي بر نجاست آب چاه پيش از تغيير اوصاف ثلثه پيدا نكردند. لذا حكم به نجاست را نقض نموده، كشيدن آب چاه را واجب يا مستحب شمردند و فتوا دادند كه آب چاه پيش از تغيير، پاك وليكن استعمال آن مشروط به كشيدن مقدار آبي است كه در اخبار معين شده است. در اينجا مشاهده مي‌كنيم كه احاديث در نظر علمای آينده حاكميت پيدا كرده است.
  24. بنا بر اين تحقيق، اگر عده‌اي از علماي گذشته حديث را اشتباه فهميده و همه يك جور فتوا داده باشند و در نتيجه اجماعي به وجود آمده باشد، بعدا كشف شود كه معناي حديث چنان نبوده، اجماع به هم مي‏خورد و حديث حاكميت پيدا مي‌كند، زيرا حديث پشتيبان اجماع است. اگر حديث نباشد، اجماع حاكميت ندارد.
  25. پس اجماع علماي شيعه به قوة حديثي بستگي دارد كه ملاك اجماع است. اگر پاية آن حديث متزلزل گردد، اجماع هم به دنبال آن متزلزل مي‌شود. اساسا در تاريخ مذهب شيعه يك اجماع خالص وجود ندارد كه روايت و يا آيه‌اي پشتيبان آن نباشد. اگرچه بعضي از علما عقيده به اجماع محصل دارند و مي‌گويند ممكن است در غيبت امام اجماعي به وجود آيد و فقها بر اثبات حكم و يا عقيده‌اي متفق شوند، وليكن اين عقيده وجود خارجي ندارد و اگر وجود خارجي پيدا كند، دليلي بر حجت آن نيست، مگر اينكه مدرك قرآني يا حديثي پيدا كند. پس اجماع خالص بدون رأي معصوم قابل ظهور نيست وليكن اهل سنت و جماعت، اجماع مسلمانان را بدون رأي معصوم حجت مي‌دانند و شيعه به دليل عدم عصمت مسلمانان رأي آنها را تخطئه مي‌كند.
  26. چهارم: عقل
  27. يكي از مباني فتاوي علماي شيعه عقل است. بر پايۀ حديثي كه فرموده‌اند «كُلَّما حَكَمَ بِهِ العقل حَكَمَ بِهِ الشرع»، هر جا عقل حكم كند شرع هم حكم مي‌كند، يعني بين حكم شرع و حكم عقل ملازمه است. به هر چه شرع حكم كند عقل حكم مي‌كند و به هر چه عقل حكم كند شرع حكم نموده است. از اين حديث ظاهرا اين‏طور فهميده‌اند كه اگر عقل مردم به چيزي حكم كند، حكم شرع نيز همان است.
  28. در اينجا مي‌گویيم اگر عقل مردم به استدلال، حكم و يا عقيده‌اي را اثبات كند و ملازمه به معناي اين باشد كه هر چه را عقل مردم به صحت آن حكم داد شرع هم به صحت آن حكم مي‌دهد، يعني شرع همان را تصحيح كند كه عقل مردم صحيح دانسته، لازمة اين قضاوت اعتقاد به تصويب است. تصويب يعني شرع همان را صواب دانسته كه عقل صواب دانسته و همان را خطا مي‌داند كه عقل مردم خطا دانسته است.
  29. اعتقاد به تصويب مسلماً در نظر علماي شيعه باطل است. علماي عامه اين‏طور عقيده دارند كه اگر عقل مسلمانان چيزي را صواب دانست و فتوا داد، خدا نيز همان را قبول مي‌كند و صواب مي‌داند. روي همين عقيده، حكم به صحت تمام احكامي داده‌اند كه علما و يا رهبران مملكتي آنها در تاريخ اسلام به آن حكم داده‌اند هر چند كه فتواي قتل امام حسين (ع) باشد. مي‌گويند عقل مردم تشخيص داد كه فلاني خليفه باشد، خدا آن را قبول كرد و عقل خليفه تشخيص داد كه متعه حرام باشد، خدا نيز آن را تصويب كرد. همه جا حكم خدا را تابع رأي انسان مي‌دانند. به همين مناسبت، همة مسلمان‏ها را اهل بهشت مي‌دانند هر چند كه مثل يزيد و معاويه باشند.
  30. علماي شيعه، عامه را به دليل يكچنين عقيده‌اي مصوبه شناخته‌اند و عقيدۀ آنها را باطل مي‌دانند، زيرا علم خدا متبوع و مستقل است، بايد انسان تابع باشد.
  31. بنا بر اين تحقيق، از طريق ملازمه نمي‏توان حكم به صحت و شرعيت حكم عقل داد و گفت هر چه را كه عقل انسان صواب دانست شرع هم همان را صواب مي‌داند. اين توجيه براي حديثِ ملازمة حكم عقل و شرع غلط است كه بگویيم شارع مقدس از طريق ملازمه رأي بشر را تصويب كند، بلكه معناي حديث اين است كه هر چه را عقل مردم نافع و صحيح بداند علامت نافع بودن و علامت صحت حكم عقل مردم اين است كه شارع همان حكم را داده باشد، يعني حكم عقل وقتي داراي اعتبار است كه شارع آن را تصويب كند. اگر نمونۀ حكم عقل شما در شرع پيدا نشد، آن حكم داراي اعتبار نيست.
  32. حديث دلالت دارد بر اينكه شرع مستغني از حكم بشر است، به آنچه كه عقل مردم آن را نافع بداند و در واقع نافع باشد حكم داده است. پس اگر در جایي عقل شما به صحت حكمي قضاوت كرد و آن را نافع دانست وليكن در شرع اسلام دليلي بر صحت آن حكم پيدا نشد به دليل اينكه شرع حكم به صحت آن نداده، حكم عقل قابل تخطئه است، زيرا اگر آن حكم لازم و نافع بوده، دين اسلام آورده والا دين اسلام كامل نيست كه جاي خالي باقي گذاشته و دربارة موضوع نافع و يا مضري ساكت شده و براي مردم واگذار نموده.
  33. حديثِ ملازمه ما را به اين حقيقت راهنمایي مي‌كند كه شارع مقدس دربارة تمام موضوعاتي ‌كه مفيد و نافع است حكم داده و جاي خالي باقي نگذاشته كه عقل مردم آن را نافع بداند و حكم كند و اما شرع حكم نداده باشد. هر چه را عقل مردم به صحت آن حكم كند قبلاً شرع اسلام به صحت آن حكم داده است. معناي دين كامل همين است كه جاي خالي باقي نگذاشته است.
  34. حديث ديگري كه اين معنا را تأييد مي‌كند فرمايش مشهور پيغمبر است كه فرمودند: «ما مِن شَيء يُقَرِّبْكُم اِلَي الجنةِ وَ يُبعِّدكم عَنِ النّارِ اِلّا وَ قَد اَمَرتَکُم بِه» چيزي نيست كه شما را به بهشت نزديك كند و از جهنم دور نمايد مگر اينكه براي شما گفته‌ام. آنچه نافع است و مصلحت دارد ما را به بهشت نزديك مي‌كند و از جهنم دور مي‌نمايد. پس لازم است كه همۀ اين‏ها را پيغمبر گفته باشد تا مصداق خاتميت او باشد.
  35. با اين مقدمه مي‌توانيم حديث را به سه وجه معنا كنيم كه دو وجه آن باطل و يك وجه آن صحيح است.
  36. اول اينكه عقل انسان مبتكر و مستبد باشد. هر چه را خوب و نافع تشخيص داد، بداند كه شارع هم آن را خوب و نافع تشخيص داده و از طريق كُلما حَكَمَ بِهِ الْعَقل، حكم شرع را هم مانند حكم خود بداند و بگويد شرع هم چنين حكم مي‌كند كه عقل من حكم كرده است.
  37. البته اين وجه همان عقيدۀ تصويب است كه شيعه آن را باطل مي‌داند از اينكه عقلِ انسان را از شرع مستغني مي‌شناسد. پس لازم نبود كه پيغمبري بيايد و كتابي بياورد، زيرا هر چه را كه مردم نافع مي‏دانستند مي‌گفتند كه حكم خدا نيز چنين است. اين توجيه به اين دليل باطل است كه عقلِ انسان را مستغني از خدا مي‌داند و يا رأي خدا را تابع رأي بشر مي‌شناسند و ظهور پيغمبران را عبث مي‌شمارد. عقل انسان اگر مي‌توانست حقيقت را درك كند، اين همه اختلاف و گمراهي به وجود نمي‌آمد.
  38. وجه دوم اينكه مردم آنچه را خوب و نافع تشخيص دادند اجبارا خدا و پيغمبر هم بر مبناي مماشات و هم‌رأيي با خلق همان حكم را تصويب كند هر چند كه آن حكم خلاف مصلحت باشد، چنانكه پدر و مادر گاهي با كودك هم‏رأي مي‌شوند و با او بازي مي‌كنند هر چند كه بازي خلاف مصلحت است و يا اينكه اجبارا به او مبلغي مي‌دهند و هر چند مي‌دانند كه در راه باطل خرج مي‏كند و خود را به گناه مي‌اندازد.
  39. البته اين توجيه هم خلاف حقيقت و باطل است زيرا لازمه‌اش اين است كه خداوند براي همكاري و هم‌رأيي با خلق دست از حكم واقعي خود بردارد و مفسده را بجاي مصلحت بشناسد. مصلحت واقعي كه همان حكم خدا است قابل رفع نيست و همه جا حكم خدا تابع مصلحت است.
  40. وجه سوم اينكه آنچه را كه عقل شما نافع تشخيص دهد و اين تشخيص مطابق واقع باشد. علامت صحت حكم عقل شما اين است كه حكمي از شرع مطابق آن آمده باشد، يعني آنچه نافع بوده خدا حكم داده، عقل شما بايد صحت همان احكام را كشف كند. عقل صحيح يعني همان عقلي كه احكام الهي و مصلحت آن را درك نموده و خدا را در تمام احكام حكيم مي‌شناسد.
  41. پس اگر عقل شما چيزي را نافع دانست و حكم داد وليكن حكمي از شارع مقدس مطابق آن پيدا نشد و یا خلاف آن پيدا شد، بايد عقل خود را خطاكار بشناسيد، زيرا اگر نافع بود، حكم آن در شرع صادر مي‌شد و الّا شرع اسلام در قانون‏گذاري خود ناقص بود.
  42. بهترين وجه براي حديث همين وجه سوم است زيرا آن دو وجه، بشر را از خدا مستغني مي‌داند.
  43. و اما وجه سوم حالت اطاعت به وجود مي‌آورد كه همه جا انسان را به اطاعت امر كرده‌اند و استغناء از خدا را محكوم شناخته‌اند و اين محكوميت به دليل نقص عقل انسان و كمال دين اسلام است. پس بنا بر مذهب شيعه عقل انسان بنفسه استقلال ندارد بلكه عقل سليم همان عقل است كه احكام و حقايق اسلامي را درست بفهمد و معناي كمال دين اسلام همين است كه به آنچه نافع بوده حكم داده و مردم را از همه چيز بي‌نياز فرموده.
  44. با اين مقدمه، حكم عقل به همان حكم شرع برمي‌گردد، يعني در صورتي مي‌توانيم به صحت قضاوت عقل خود اطمينان پيدا كنيم كه از شرع حكمي موافق آمده باشد، در غير اين صورت بايستي عقل خود را تخطئه نمایيم.
  45. مثلاً دربارة پيدايش انسان در روي كرة زمين كه چگونه به وجود آمده، مستقلا خلق شده يا از نژاد ميمون است، چه آراء مفتضحي به وجود آمده و بالاخره بر مبناي فسيل شناسي انسان را بچة حيوان دانسته‌اند. اگر مي‌خواهيد بدانيد كه اين قضاوت مطابق واقع است يا برخلاف واقع، مراجعه به قرآن كنيد، زيرا قرآن در تمام موضوعات رأي داده. قرآن خلقت انسان را مستقل مي‌داند نه اينكه بچة حيوان باشد. در اينجا و موضوعات مشابهِ اين، مي‌توانيم رأي هر انساني را به دليل عدم توافق با اسلام باطل بدانيم، زيرا اگر قضاوت اسلام موافق رأي علماء نباشد و ما رأي علماء را درست بدانيم، لازمة اين عقيده اين است كه به نقص اسلام اعتراف كنيم و اگر رأي مخالف داده باشد، لازمه‌اش بطلان حكم عقل مردم و يا بطلان حكم اسلام است. پس عقل سالم همان است كه مطابق اسلام حكم مي‏دهد و احكام را درك مي‏كند.
  46. بر اساس همين مباني اجتهاد شيعه، اينك بحثي اجتهادي در ارتباط با قيام امام زمان و ظهور سلطنت الهي به قيامت و رجعت ايراد مي‌شود كه آيا دوران قيامت و آخرت همان دوران قيام آن حضرت و حيات ائمۀ اطهار است كه به عنوان سلطنت عظيم آل محمد شناخته شده و يا اينكه قيامت بعد از آن واقع مي‌شود؟ بحثي است جالب، خواندني و دانستني. اميد است با دقت نظر بر طبق اجتهاد مذهب دربارة آن قضاوت كنيد.
  47. در اطراف مسئلة قيامت و حشر اموات، اختلافات و خرافات زيادي به وجود آمده كه همان خرافات و اختلافات دليل انكار قيامت در نظر اكثريت مردم گرديده است. عده‌اي بعث جسماني اموات را ممتنع دانسته و به حشر روحي قائل شده‌اند و عده‌اي از فلاسفه اعادة اموات را به دليل امتناع اعادۀ معدوم، ممتنع دانسته‌ و گفته‌اند: اِعادَةُ الْمَعدومِ مِمّا امتَنَعا وَ بَعضُهم فيهِ الضَرورَةُ اِدّعی.
  48. و بسياري از مرتاضين و تسخيركنندگان روح و جن اين‏طور گمان كرده‌اند كه حشر اموات به معناي تكرار انسان‏ها در آفرينش است كه مي‌گويند انسان‏هاي آينده همان تكرار انسان‏هاي گذشته‌اند كه قسمتي از تكامل خود را در دوران‏هاي گذشته به پايان رسانيده و باز روح آنها در قالب اطفال آينده از طريق صلب و رحم يك پدر و مادر ديگر به اين جهان وارد مي‌شود. در واقع قائل به تناسخ شده‌اند. گويا به چشم خود نمي‌بينند كه هر بچه‌اي كه از پدر و مادر متولد مي‌شود زندگي خود را از صفر شروع مي‌كند. اگر اين طفل، انسان گذشتة تاريخ باشد، بايستي معلومات زمان گذشتة خود را به همراه بياورد. ابوعلي سيناها چگونه راضي مي‌شوند كه باز به صورت طفلي از رحم پدر و مادر ديگري خارج شوند و به دوران جنين و قماط و قنداق برگردند.
  49. در واقع قيامت زندگي ديگري است كه در انتهاي تكامل فكر و استعداد جامعۀ بشريت در انتهاي زندگي دنيا و فلج شدن وسائل به وجود مي‌آيد كه در آن زندگي كه همانند روز به دنبال شب است، انسانهاي گذشتۀ تاريخ دومرتبه به زندگي برمي‌گردند و در شعاع تربيت الهي به وسيلة اولياء خدا به انتهاي كمال مي‌رسند و بعد از وصول به انتهاي كمال، زندگي ابد آنها شروع مي‌شود. لذا در آيات قرآن همه جا قيامت را به عنوان روز به دنبال شب معرفي مي‌كند وَ الَّيلِ اِذا يَغشي وَ النَّهارِ اِذا تَجَلّي.
  50. درست دقت كنيد همان‏طور كه شما آرزومنديد به يك زندگي كامل ايده‌آل برسید كه در آن رقم رنج و زحمت شما صفر و موفقيت شما بي‌نهايت باشد، تمام انسانها مانند شما چنين آرزویي داشته و دارند و اين آرزویي است كه خداوند همراه خلقت در فطرت انسانها و زندگي آنها به وجود آورده است. يكچنين زندگي مورد آرزو به عنوان زندگي بهشت به وسيلۀ پيغمبران ابلاغ شده كه گفته‌اند در مسير عمل صالح عاقبت به آن خواهيد رسيد.
  51. شما همة انسانها را مانند كارواني در مسير پيدايش زندگي آخرت ملاحظه كنيد كه همه با هم به سوي آن شهر در حركتند كه خداوند آن شهر را به عنوان شهر بابركت معرفي مي‌كند و مي‌گويد: وَ جَعَلْنا بَينَهُم وَ بَینَ الْقُري الَّتي بارَكنا فيها قُريً ظاهِرَةً، يعني از اين شهرهاي توي راه جلو چشم بگذريد و خود را به آن شهر بابركت برسانيد، شهر بابركت همان مدينة فاضله و همان مدينة علم رسول و همان حوض كوثر و همان چشمة آب حيات است كه به عنوان آخرت يعني آخرين زندگي معرفي شده است.
  52. خداوند متعال در مسير تكامل بشر زمان و مكاني را معرفي نموده كه وقتي كاروان بشريت به آن زمان و مكان برسد، درهاي بهشت و درهاي زندگي ايده‌آل به روي او باز مي‌گردد و به آنچه اميدوار بوده و انتظار داشته مي‌رسد. آن يك زندگي است كه در مسير علم به آن مي‏رسند. همان‏طور كه در مسير علم و عمل به زندگي برقي و ماشيني رسيده‌اند در همين راهي كه ما به آينده‌ها مي‌رسيم به آن زندگي هم خواهيم رسيد. وقتي كه انسانها در مسير فعاليت وضع موجود دنياي خود را فلج كردند و خود را در حصار آتش اتمي جهاني كه همان آتش جهنم است قرار دادند و در استيصال كامل قرار گرفتند، زندگي آخرت افتتاح مي‏شود، يعني با قيام امام زمان و رجعت اولياء خدا و سلطان‏هاي آسماني و الهي، آخرين زندگي يعني همان زندگي آخرت افتتاح مي‌گردد و مردگان به تدريج دو مرتبه به زندگي برمي‏گردند.
  53. كيفيت پيدايش قيامت و زندگي آخرت در كتاب‏هاي انسان نمونه، تفسير سورة هل اتي، و كتاب شمع زندگي، تفسير سورة نور، مشروحاً و مفصلاً بيان شده است و احتياج به تكرار نيست.
  54. در اين جزوه هم دلائل وقوع قيامت با قيام امام زمان به استناد احاديث و اخبار بر پاية دلائل اجتهادي روشن مي‌گردد.
  55. يكي از قضايائي كه لازم است راجع به زندگي آخرت در نظر داشته باشيم اين است كه اولاً بايد بدانيم دنيا و آخرت نام دو نوع زندگي است در روي كرة زمين كه مانند شبانه روز به دنبال هم ظاهر مي‌شود و ثانياً نبايد زندگي آيندة قيامت را در روي كرة زمين به زندگي موجود و يا گذشتة تاريخ قياس كنيم.
  56. مردم اين‏طور خيال مي‌كنند كه زندگي انسانها در زمان سلطنت ائمة اطهار در روي كرۀ زمين مانند زندگي دوران‏هاي گذشته از طريق تضاد و تناقض و جنگ و اختلاف اداره مي‌شود كه در آن زندگي هم انسانها گرفتار مرگ و مرض و پيري و كسالت بوده و زندگي از طريق كار و مشقت و مبارزه با طبيعت انجام مي‌گيرد. قيام و حكومت آن حضرت را مانند سلطنت سلاطين به نحوي وسيع‌تر مي‌دانند و اين‏طور خيال مي‌كنند كه كارهاي قيامتي و حساب و كتاب و مجازات در سلطنت آن حضرت قابل وقوع نيست. مردم در زمان او مي‌ميرند و باز حساب و كتاب به زمان‏هاي آينده موكول مي‌گردد.
  57. مردم از اين جهت در كميت و كيفيت سلطنت آن حضرت اشتباه رفته‌اند كه قيام و حكومت آن حضرت را با قيام و حكومت ساير حكومت‏ها قياس كرده‌اند كه او زندگي مردم را از طريقي به وجود مي‌آورد كه سلاطين ديگر به وجود آورده، از طريق مبارزه و كار و زحمت از طريق ابتلائات و جنگ و جدال، ولي اگر به عظمت مقام امامت و استعداد كامل امام‏ها آشنا باشند مي‌دانند كه آنها همان‏طور كه مظهر كامل دين و حكمت الهي هستند مظهر حكومت و عدالت خدا نيز مي‌باشند.
  58. دوران حكومت آنها همان يوم‌الحساب و يوم‌الدين است كه در شعاع حكومت و تربيت و عدالت آنها همة انسانها به مقاصد واقعي خود مي‌رسند و به آنچه اميد و آرزو دارند نائل مي‌شوند. نقص ديگري در عدالت و تربيت آنها وجود ندارد كه به دوره‌هاي بعد موكول گردد. آنها شهرهاي بابركتي هستند كه خداوند مردم را در مسير تكامل به سوي آن شهر حركت داده است. قريۀ بابركت در قرآن تفسير به ولايت آنها شده كه در آن ولايت درهاي زندگي بهشت افتتاح مي‌گردد. حكومتي كه قدرت دارد مردگان را از قبر بيرون آورده، زنده كند و به ثواب و عقاب برساند و در كرۀ زمين نهرهاي شير و عسل جاري گرداند، اهل زمين را با طي الارض و طي السماء به اهل آسمان و مشرق و مغرب مربوط سازد، براي مردم چه اميد و آرزویي مي‌ماند كه به آينده‌ها موكول گردد.
  59. بنابراين دوران حكومت او و رجعت ائمه و پيغمبران همان قيامت و آخرت است كه افراط و تفريط‏هاي طبيعت از ميان رفته، تعادل در قواي طبيعت و آب و هواي كرة زمين به وجود مي‌آيد و مردم از اسارت طبيعت نجات يافته، از طريق حاكميت بر عوامل طبيعت كه همان قدرت اعجاز است زندگي خود را اداره مي‌كنند و در كرة زمين بهشت به وجود مي‌آورند. كفار نيز در زمان حكومت آن حضرت به همان آتش‏هایي كه در تاريخ برافروخته و مردم را با آن سوزانده‏اند محكوم مي‌گردند. آتش اتمي جهاني در جنگ جهاني سوم همان آتش جهنم است كه خداوند در سورة دخان، همزه و غاشيه آن را به عنوان يك آتش جهاني معرفي نموده و تذكر داده كه اين همان آتش جهنم آخرت شماست كه به دست خود آن را برافروخته‌ايد. در سورة انفطار در معرفي اين آتش مي‌گويد: یَصلَونَها يَومُ الدّينِ، وَ ما هُم عَنْها بِغائِبين، يعني آن جهنم را در روزگار ظهور دين روشن مي‌كنند و خود از آن غائب نيستند. «اِصلاء» به معناي روشن كردن آتش است، يعني خدا آتش را خلق مي‌كند و انسانها آن را روشن مي‌كنند. اگر «يصلونها» به معناي «يدخلونها» باشد، با آية «ما هم عنها بغائبين» مناسب نيست و همچنين خدا در سورة ديگري مي‌فرمايد: يَسئَلونَ اَیّانَ يَومُ الدّينِ، يومَ هُم عَلي النّارِ يُفْتَنون، ذُوقُوا فِتْنَتَكُم هذا الّذي كُنتُم بِهِ تَستَعجِلون، از تو مي‌پرسند كه روزگار ظهور دين كي است؟ بگو همان روزگاري كه كفار فريفتۀ آتش مي‌شوند. اينكه مي‌گويد مفتون آتش مي‌شوند دليل است كه كفار خودشان فريفتۀ آتش مي‌شوند و آن را استخراج مي‌كنند. همه جا خداوند پيدايش عذاب و آتش را به كفار نسبت مي‌دهد و ما الان مي‌بينيم كه كفار چگونه فريفتۀ قواي آتشين شده آن را به اتم و موشك رسانده و جهان را در محاصره قرار داده‌اند. بي‌شك بعد از جنگ اتمي جنگ جهانی سوم، كرة زمين مانند كورة آتش مي‌شود و استيصال جهاني به وجود مي‌آيد كه به جز امام زمان كسي نمي‌تواند مردم را از اين آتش نجات دهد. در اين موقع او ظاهر مي‌شود، دوستان خود را نجات مي‌دهد، محاكمة جهاني به وجود مي‌آورد و كفار را به همين آتش‏ها كه ساخته‌ و روشن كرده‌اند محكوم مي‌كند. در اين موقع است كه اعمال و فعاليت كفار آخرين نتيجة خود را كه همان آتش جهاني جهنم است مي‌دهد و گذشتگان در همين آتش زنده مي‌شوند تا به نتيجۀ اعمال خود برسند و از آن روز به بعد همه كس به آنچه خدا وعده داده است مي‌رسند. نيكان به زندگي خوب و كامل يعني بهشت در ساية سلطنت عظيم آل محمد. بَدان به بدترين زندگي يعني همان آتشي كه برافروختند و خود را در آن سوزاندند. در اين زندگي بد و خوب كه قرار گرفتند رجعت اموات شروع مي‌شود، مردگان از قبر بيدار مي‌شوند و اين‏طور به نظرشان مي‌رسد كه يك ساعت بعد از مرگ زنده شده‌اند، كَاَنَّهُم يَومَ يَرَونَها لَم يَلبَثوا اِلّا عَشِيَّةً اَو ضُحیها.
  60. كسي نگويد كه پس نفخ صور چه معنا دارد كه خدا مي‌گويد همه كس مي‌ميرند. در جواب مي‌گویيم كه نفخ صور دو مرتبه است. نفخ صور اول به معناي مردن، نفخ صور دوم به معناي زنده شدن، يعني دورۀ مرگ و دورۀ حيات. نفخ صور اول يعني مرگِ همين دورۀ زندگي دنيا كه مردم در آن مي‌ميرند و اين مردن ادامه دارد تا روزگار زندگي دوم يعني زندگي آخرت. اين مرگ همراه زندگي مردم ادامه دارد تا پيش از وقوع قيامت. با قيام امام زمان همين كه مردم در آن قيام قرار گرفته‌اند، ديگر در قيامت و بعد از قيامت مرگ وجود ندارد. ممكن است شما بگویيد كه اگر آن قيام به معناي قيامت است و مردمي كه در قيامت قرار گرفتند مرگ ندارند، لازمه‌اش اين است كه عده‌اي مردم (همانها كه به آن قيام رسيدند و در آن قيامت قرار گرفتند) مرگ نداشته باشند و اين معنا با كليت مرگ منافات دارد كه خدا مي‌گويد: کُلُّ نَفسٍ ذائِقَةُ الْمَوتِ. جواب اين است كه اولاً خداوند مي‏گويد ساعت و قيامت بَغتَه و ناگهاني ظاهر مي‌شود در حاليكه مردم در كوچه و بازار اشتغال به كار دنيا دارند و لازمۀ اين وقوع ناگهاني اين است كه عده‌اي از مردم در قيامت قرار گرفته باشند و در قيامت مرگ نيست. ديگر اينكه خداوند در موت عمومي استثناء قائل مي‌شود. يك جا در سورۀ اسراء مي‌فرمايد: هر شهر و دهي را قبل از قيامت هلاك و معذب مي‌كنيم. اين هلاكت و عذاب پيش از قيام که در جنگ جهاني سوم واقع مي‏شود كه دو سوم مي‌ميرند و يك سوم عذاب مي‏شوند، لازمه‌اش اين است كه آن يك سومِ معذب مرگ نداشته باشند و الا بگويد همه را هلاك مي‌كنم. و باز در نفخ صوري كه به معناي مرگ است خداوند در سورۀ نمل آيۀ 90 مي‌فرمايد: آن روز اهل آسمان‏ها و زمين هلاك مي‌شوند مگر آنكه را كه خدا بخواهد، يعني عده‌اي را كه خدا مي‌خواهد، در آن نفخ، مرگ ندارند. همين‏طور در سورۀ دخان آنجا كه خدا از عذاب جهاني پيش از قيام امام زمان سخن مي‌گويد مي‌فرمايد: مردم كه در آن عذاب و هلاكت قرار گرفتند داد مي‌زنند كه اي خدا ما را نجات بده. خدا مي‌گويد: به همين زودي در حملۀ جهاني خود عذاب را از شما برمي‌داريم. پس آن عده‌اي كه با قيام امام زمان از عذاب نجات پيدا كردند مرگ و عذاب ندارند.
  61. ديگر اينكه وقتي كه با دلائل اجتهادي از بيان امام ثابت شد كه آن قيام، ساعت و قيامت است، لوازم قيامت هم كه رفع موت و حيات مردگان باشد ثابت مي‌شود و به دليل ديگر احتياج ندارد و اساساً اين غلط است كه در سلطنت آن حضرت مردگان زنده شوند و زندگان بميرند. داروي حيات، آن حضرت است، وقتي كه ظاهر شد مرگ فرار مي‌كند.
  62. بحث اجتهادي قيامت
  63. در اين بحث از طريق حمل اخبار مطلق قيامت بر مقيد آن (طبق قاعدۀ اجتهادي حمل مطلق بر مقيد) قيامت اثبات مي‌شود. نقض اين استدلال فقط از طريق قواعد اجتهادي يعني آيات و اخبار قابل قبول است. استحسانات و امتناعات عقلي قابل قبول نيست.
  64.  
  65. «بسم الله الرحمن الرحيم»
  66. آنچه مسلم است اين است كه انسان به دنبال زندگي دنياي خود زندگي آخرت هم دارد. همان‎طور كه زندگي دنيا را همه با هم ديده‌اند زندگي آخرت را نيز با هم بايد ببينند. دنيا و آخرت به دنبال هم مانند شبانه‌روز و يا مانند زندگي جواني و پيري است كه يكي از آنها بعد از ديگري ظاهر مي‌گردد. از اين جهت گفته‌اند: فرداي قيامت. زندگي دنيا يعني روز كار و فعاليت و زندگي آخرت يعني وصول به نتايج كار.
  67. اسم‏هاي مشهوري كه در كتاب خدا براي زندگي آخرت وضع شده از اين قرار است: يَومُ القِيامة، يوم المعاد، يوم الحِساب، يوم الدين، السّاعة، يوم يبعثون، يوم ينفِخُ في الصُّورِ، الْآخِرة. اين كلمات از نظر انطباق به آخرت همه مترادفند، همه با هم روزي را معرفي مي‌كنند كه زندگي دوم انسانها شروع شده و انسانهاي تاريخ دوباره به حيات برمي‌گردند تا به حساب اعمال خود برسند.
  68. آن روز را قيامت مي‌گويند براي اينكه روز قيام حق و عدالت است.
  69. معاد مي‌گويند براي اينكه محل عود اموات است.
  70. يوم الحِساب مي‌گويند براي اينكه روز رسيدگي به حساب‌ها است.
  71. يوم‌ الدين مي‌گويند براي اينكه زندگي و حساب و جزا همه در شعاع هدايت دين است. حكومت ديني سراسر بشريت را مي‌گيرد، حكومت‏هاي غير ديني و غير الهي تعطيل مي‎گردد.
  72. آخرت مي‌گويند براي اينكه زندگي اول عوض شده و تحول همه جانبه در زندگي به وجود مي‌آيد.
  73. يوم ينفخ في‌ الصور مي‌گويند زيرا روح در اجساد دميده مي‏شود و مردگان زنده مي‌گردند.
  74. و همين‎طور استعمال لغات ديگر براي اينكه معاني آنها در آن روز واقعيت پيدا مي‌كند.
  75. اسم‎هایي كه براي قيامت استعمال شده از نظر معناي لغوي روشن است ولي از نظر تطبيق به زمان و مكان قيامت و از نظر تطبيق به مراجعي كه به وجود آورنده و اداره كنندۀ قيامت هستند ظاهرا قدري ابهام نشان مي‌دهد، زيرا اگر چه ايجاد كنندة قيامت خدا مي‌باشد وليكن كارهاي حكومتي و تربيتي خداوند متعال همه جا در دنيا و آخرت به كمك واسطه‌ها انجام مي‌گيرد. همان‏طور كه دين خدا در دنيا به كمك واسطه‌ها ظاهر شده حساب و جزاي اعمال هم در آخرت به كمك واسطه‌ها انجام مي‌گيرد. از اين رو مشاهده مي‌كنيم كه كارهاي قيامتي در كتاب خدا به صورت دستور و فرمان نازل شده است. مي‏گويد: «وَقِفوهُم اِنَّهُم مَسئولون»، «اَلقيا في جَهَنَّمَ كُلَّ كَفّارٍ عَنيد» آنها را نگه داريد كه مسئولند، كافرها را در جهنم اندازيد.
  76. اگر اين كارها را خود خدا انجام مي‌دهد، فرمان و دستور غلط است. پس معلوم مي‌شود كساني هستند در قيامت كه فرمانبر خدا مي‌باشند و كارهاي قيامتي به وسيلة آنها انجام مي‌گيرد. به همين مناسبت يكي از القاب اميرالمؤمنين (ع)، «قسيم الجنه والنار» است.
  77. مسئلۀ شفاعت از اينجا به وجود آمده كه خداوند شفاعت‌كنندگان را وسيلة نجات شفاعت‌شدگان قرار مي‌دهد. پس همان‏طور كه در دنيا دين خدا توسط اولياء خدا ظاهر مي‏گردد، در آخرت هم ثواب و عقاب در شعاع هدايت دين توسط اولياء امر خدا انجام مي‌گيرد كه آن زندگي يوم الدين و خدا مالك اصلي آن شناخته شده است. پس لغات قيامت براي تعيين زمان و مكان و مراجع، محتاج به توضيح است.
  78. اين را مي‌دانيم كه اگر آيات قرآن در جهتي از جهات ابهام داشته باشد، تنها بياني كه قدرت دارد آن ابهام را برطرف كند، آيه‌اي از خود قرآن و يا بياني از معصوم است و بيان ديگران نمي‌تواند در تفسير بيان قرآن حجت باشد. تفسير به رأي همين است كه بدون مدرك از خود قرآن يا بيان معصوم، آيات مبهم قرآن را تفسير كنيم و آن را بدون دليل به كسي و يا زمان و مكاني اختصاص دهيم.
  79. مثلا ما مي‌دانيم كه مسجدها خانة خداست، خدا هم در قرآن دستور مي‌دهد كه به زيارت خانة خدا برويد. اگر تعيين مصداق اين آيه به رأي مردم واگذار شود، هركس خانه‌اي را اختيار مي‌كند و هيچ كدام دليلي ندارند، پس بايستي خدا مصداق بيت را معين كند. و يا اينكه خدا مي‌گويد از اولوالامر اطاعت كنيد، اگر صاحبان قرآن توضيح ندهند كه اولوالامر چه كساني هستند، هيچ كس براي خود نمي‌تواند آن نفرات را پيدا كند. پس آيات مبهم قرآن همه جا بايستي به كمك آية ديگر و يا بياني از معصوم روشن گردد، در غير اين صورت تفسير به رأي بوده و تفسير به رأي محكوم مي‌باشد. چاره‌اي نداريم جز اينكه براي پيدا كردن زمان و مكان و يا مراجع قيامت به بيان معصوم و يا آيه‌اي از خود قرآن مراجعه كنيم و در غير اين صورت از تفسير به رأي خود و يا رأي ديگران خودداري نمایيم.
  80. قيامت در چه مكاني واقع مي‌شود؟
  81. مشاهده مي‌كنيم كه خداوند متعال همين كرة زمين را محل ضبط اموات و خروج مردگان معرفي مي‌كند و هم خبر مي‌دهد كه در آن روز وضع صوري كرة زمين را تغيير مي‏دهد. در سورة المرسلات مي‏گويد: اَلَم نَجعَلِ الاَرضَ كِفاتًا، اَحياءً وَ اَمواتًا. كفات به معناي ضبط و محل مسكن تفسير شده، يعني همان‎طور كه زمين محل زندگان است محل مردگان هم مي‌باشد.
  82. و باز مشاهده مي‌كنيم كه قرآن همين زمين را محل خروج مردگان معرفي مي‌كند. مي‌فرمايد: مِنها خَلَقناكُم وَ فيها نُعيدُكُم َو مِنها نُخرِجُكُم تارَةً اُخري، شما را از خاك خلق كردم و به خاك برمي‌گردانم و مرتبة ديگر از خاك بيرون مي‏آورم و باز مي‌فرمايد: ثُّمَ اِذا دَعاكُم دَعوَةً مِنَ الاَرض اِذا اَنتُم تَخرُجون، يَخرُجونَ مِنَ الاَجداثِ كَاَنَّهُم جَرادٌ مُنتَشِر، زماني كه شما را از زمين فرا خواندم، همه به ناگاه خارج مي‌شويد. شما را از قبرتان بيرون مي‌آورد مانند ملخ پراكنده مي‌شويد.
  83. جاي ديگر خروج مردگان را از دل خاك به خروج نباتات تشبيه مي‏كند و جاي ديگر مي‌فرمايد: زمين در قيامت دل خود را از مردگان خالي خواهد كرد، بارهاي سنگين خود را بيرون خواهد ريخت. و باز مي‌فرمايد: زلزلة قيامت زمين را مي‌لرزاند، مردم از هول زلزله اين طرف و آن طرف مي‌گريزند گویي كه مست‏اند، آنها مست نيستند عذاب خدا سخت است.
  84. و از اين قبيل آيات و اخبار همه جا دلالت دارد كه همين كرة زمين محل وقوع قيامت و محل خروج مردگان است. هيچ كس احتمال نمي‌دهد كه قيامت در خارج كرة زمين باشد و مردگان به جاي ديگر منتقل شوند.
  85. در حديث رجعت حسيني (ع) دارد كه امام مي‌فرمايد: هنگام قيام قائم زمين شكافته مي‏شود. من از قبر خارج مي‌شوم. خروج من همراه خروج جدم و پدرم و مادرم مي‌باشد. فرشتگان بالاي سر شما دوستانم مي‌آيند، شما را از قبر خارج مي‌كنند، گرد و غبار از صورت شما پاك مي‌كنند و شما را به منازل و همسران بهشتي‌تان مي‌رسانند (در كتاب بلاغه الحسين).
  86. نتيجه آنكه بعد از دقت و تأمل، آيات قيامت از نظر مكان اجتماع و محل خروج مردگان ابهامي ندارد. خداوند مي‌گويد در قيامت كوه‏هاي زمين متلاشي مي‏گردد، هباء منبثا مي‌شود، پستي و بلندي‏هاي زمين هموار مي‌گردد و شما مردگان فوج فوج زنده شده به صحراي محشر وارد مي‌شويد.
  87. اگر كسي بگويد پس بهشت و جهنم چگونه و در كجا به وجود مي‌آيد، آن سئوالي است مربوط به كيفيت جهنم. بحث ما اينجا دربارة اين است كه زمان و مكان و مراجع ايجادكنندة قيامت را پيدا كنيم.
  88. ابهام آيات قرآن از نظر زمان وقوع قيامت
  89. آنچه مسلم است اين است كه براي قيامت سال و ماه و روز و ساعت معين نشده، بلكه همه جا آيات و اخبار توقيت و تعيين وقت قيامت را نهي فرموده و گفته است كه علم ساعت و قيامت مخصوص خداوند است. يَسئلونَكَ عَنِ الساعَةِ اَيّانَ مُرسیها، فيمَ اَنتَ مِن ذِكريها، اِلي رَبِّكَ مُنتَهيها، بگو علم به زمان قيامت به خدا مربوط است. عِندَهُ عِلمُ الساعَة، نزد خدا علم قيامت است.
  90. از نظر اينكه خداوند علم به زمان قيامت را از همه كس مخفي داشته، هيچ كس نتوانسته به رأي خود آن را روشن سازد، زيرا علمي را كه خداوند و ائمۀ اطهار (ع) اظهار نكنند، كسي نمي‌تواند به رأي خود آن را ظاهر سازد، فقط علائم پيدايش قيامت را بيان كرده‌اند، يعني براي وقوع قيامت وقت علائمي معين شده نه وقت زماني. پس مسئلۀ قيامت از نظر مكان وقوع، روشن و از نظر زمان وقوع، مبهم است.
  91. از نظر انطباق به مراجع قيامت
  92. مسلماً ائمۀ اطهار (ع) و رسول اكرم (ص) در آيندۀ زندگي بشر روزي را معرفي كرده‌اند كه در آن امام دوازدهم ظاهر مي‏شود، كرۀ زمين را فتح مي‏كند و آن را پر از عدل و داد مي‏نمايد، درهاي فرج و درهاي خير و بركت را به روي مردم مي‏گشايد. در آن روزگار، صلح كامل و نشاط و فرح كامل جهان بشريت را مي‏گيرد، يك مدينۀ فاضله و زندگي ايده‌آل براي همه ساخته مي‏شود، اختلاف مذاهب و ملل برداشته شده وحدت جهاني و مذهبي به وجود مي‏آيد، قدرت كفر و كفار و شياطين به صفر مي‌رسد، اهل زمين به آسمان و اهل آسمان به زمين مربوط مي‏شوند. او به علم امامت و علم خدایي بدون شاهد و بيّنه ميان مردم حكومت مي‏كند. آن را مي‌پذيرد كه خدا پذيرفته و آن را رد مي‏كند كه خدا رد كرده. رياكار و منافق در دولت او راه ندارد و غير مؤمن در دولت او پذيرفته نيست. عقل بشر را به كمال مي‌رساند. موجبات مرگ و مرض را از بين مي‌برد. رقم رنج و زحمت را به صفر و رقم موفقيت را تا بينهايت بالا مي‌برد. اهل شرق و غرب عالم و اهل زمين و آسمان را به هم مربوط مي‌سازد. نهرهاي شير و عسل و آب زلال در سرزمين كوفه جاري می‏نمايد. منادي او هنگام مسافرت ندا مي‏كند كه هيچ كس با خود آب و غذا برندارد زيرا عصاي موسي و سنگ موسي با اوست كه از سنگ چشمۀ آب جاري مي‏سازد الي آخر. موفقيت‏هایي كه در دولت‏هاي پيش از او مشاهده نشده است.
  93. باز مي‌بينيم در گوشه‌اي از عجائب دولت او كه در زندگي‏هاي پيش از او ديده نشده، دارد كه در زندگي او مردگان به زندگي برمي‏گردند. ظالم‏ها و كساني را كه محكوم به حدي از حدود اسلامي هستند زنده مي‌كند و آنها را به سزاي عملشان مي‌رساند. كساني كه منتظر ظهور او بوده‌اند زنده مي‏شوند. اولياء خدا و پيغمبران (ع) و دشمنان معاصر آنها و ائمۀ اطهار (ع) و دشمنانشان، امام حسين (ع) و قاتلين او و بني‌اميه و بني‌العباس تماماً زنده مي‏شوند، ظالم‏ها و مظلوم‏هاي زمان و تاريخ همه زنده می‏شوند و او انتقام مظلوم را از ظالم مي‏گيرد.
  94. از روي همين اخبار، به اتفاق علماء و دانشمندان مذهب شيعه، عقيدة رجعت به وجود آمده و مورد انكار بعضي مسلمان‏ها و مذاهب غيرشيعي واقع شده كه آنها خيال كرده‌اند آن سلطنت مانند اين سلطنت‌هاست و كارهاي قيامتي در آن محال است.
  95. در ابتداي مطالعه اين طور كشف مي‎شود كه رجعت عموميت ندارد، مخصوص عدة معيني است، وليكن بعد از دقت و تأمل اين طور كشف مي‎شود كه تمام مردگان از اولين و آخرين به زندگي برمي‌گردند. او منتظر تمام بندگان خدا از اولين و آخرين و انبياء و مرسلين بوده است.
  96. مفهوم رجعت از اينجا به وجود آمده كه ائمه (ع) ضمن گزارش حوادث مربوط به قيام امام زمان (ع) و ظهور سلطنت عظيم آل محمد (ع)، بعثت اموات و حيات عمومي و يا خصوصي مردگان را هم مربوط به آن زمان دانسته‌ و فرمودند كه در سلطنت آل محمد (ص) مردگان رجعت مي‎كنند و به حساب اعمال خود مي‏رسند.
  97. احاديث و آيات مربوط به حيات مردگان بعد از مرگ دو قسم است. اول احاديث مطلق كه فقط از حيات مردگان خبر مي‌دهد مانند يَومَ يُبعَثون، يَجمَعَكُم لِيَوم الجَمع. دوم احاديثي كه حيات مردگان را مربوط به زمان سلطنت آل محمد (ص) مي‌كند مانند إِيَابُ الْخَلْقِ إِلَيْكُمْ وَ حِسَابُهُمْ عَلَيْكُمْ، وَ يَكِرُّ فِي رَجْعَتِكُمْ وَ يُمَلَّكُ فِي دَوْلَتِكُمْ و امثال آن.
  98. مفهوم رجعت در مذهب شيعيان از همان احاديثي به وجود آمده كه حيات مردگان را مقيد به ظهور سلطنت آل محمد (ص) كرده است، خواه تحت كلمۀ رجعت باشد يا كلمۀ اياب و غيرها. در اينجا افكار شيعه و مؤمنين از عناوين مطلق بعثت اموات، عنوان قيامت فهميده‌اند و از عناوين مقيد كه حيات مردگان‌ را مربوط به ايام سلطنت آل محمد (ص) كرده، مفهوم رجعت را به وجود آورده‌اند و ظاهراً اين‏طور فهميده‌اند كه مردگان در سلطنت ائمه (ع) زنده مي‏شوند و دوباره مي‌ميرند و باز در قيامت زنده مي‏شوند، در نتیجه قبرستان را محل اياب و ذهاب مردم قرار داده‌اند، با اينكه اگر از همان ابتدا روي يك قاعدۀ اجتهادي حمل مطلق بر مقيد، احاديث و آيات مطلقۀ قيامت را حمل بر مقيد آن مي‏كردند، مسئلۀ قيامت كاملاً روشن مي‏شد كه همان زمان سلطنت عظيم آل محمد (ص) است و ائمۀ اطهار (ع) مراجع حساب و كتاب و مراجع قيامت مردم هستند.
  99. با توجه به اينكه احاديث مربوط به رجعت يعني حيات مردگان در سلطنت آل محمد (ص) (كه ذيلاً مشاهده خواهيد كرد) روي هم عموميت دارد، يعني خبر از حيات تمام مردگان مي‌دهد، و با توجه به اينكه مي‌بينيم قرآن بعد از حيات مردگان، ديگر موتي اثبات نمي‏كند و فقط حيات بعد از مرگ قائل است نه مرگ بعد از حيات و باز حيات بعد از مرگ دوم، و با توجه به حمل اخبار مطلق قيامت بر اخبار مقيد، و با توجه به اينكه اخبار و احاديث، عناوين ديگر قيامت را منطبق به سلطنت آل محمد (ص) كرده، اين حقيقت كشف مي‏شود كه زمان سلطنت ائمۀ اطهار همان قيامت است كه مردم بايستي در دولت آنها به زندگي برگردند و به حساب خود برسند.
  100. احاديثي كه دلالت بر عموميت رجعت دارند زيادند. از آن جمله در تفسير اصفي (تأليف مرحوم فيض كاشاني) كه وصيت‌هاي مولا اميرالمؤمنين (ع) را به كميل بن زياد نقل مي‌كند و عين آن وصايا در كتاب تحف العقول نقل شده است حضرت مي‏فرمايد: يا كمُیل لابُدَّ لمِاضيكُم مِن اَوبِه وَ لابُّدَ لَنا فيکُم مِن غَلَبِه، اي كميل چاره‌اي نيست از اينكه بايد تمام گذشتگان شما به زندگي برگردند و ما آل محمد (ص) بر آنها غلبه كنيم. اين جمله از آن حضرت عموميت رجعت را اثبات مي‏كند، زيرا اگرچه خطاب به كميل و انسانهاي گذشتۀ پيش از كميل است وليكن منظور بشريت است، زيرا اين درست نيست كه انسانها پيش از كميل تا آدم و حوا به زندگي برگردند ولي انسانهاي بعد از كميل تا قيام قائم (ع) برنگردند. حضرت در اين حديث شريف مي‎فرمايد كه بايد تمام گذشتگان به زندگي برگردند و ما آل محمد (ص) بر آنها سلطنت كنيم.
  101. و باز مي‏دانم كه فاتح سلطنت ائمه امام زمان است كه تمام ائمه همراه قيام او رجعت مي‌كنند (حديث رجعت حسيني بلاغه الحسين)
  102. فرمايش حضرت در اين حديث شريف درست مثل آيۀ قرآن است كه خداوند مي‏فرمايد: فَقَد آتَينا آلَ اِبراهيمَ الكِتابَ وَ الحِكمَةَ وَ آتَيناهُم مُلكاً عَظيما، ما به آل ابراهيم كتاب و حكمت و سلطنتي عظيم بخشيده‌ايم.
  103. اين آية شريفه در تمام تفاسير و كتاب‏ها به سلطنت آل محمد (ص) تفسير شده كه با قيام امام زمان (عج) افتتاح مي‏شود. ملك عظيم به معناي سلطنت بر تمام زمان‏ها و انسانهاي تاريخ است.
  104. در دعاي ندبه هم داريم كه آن حضرت خون همة انبياء (ع) را مطالبه مي‏كند، البته كه انتقام هر پيغمبري را از سلطان و قاتل‏هاي معاصر آن پيغمبر مطالبه مي‎كند و اين مطالبه توقف دارد بر اينكه پيامبران و پادشاهان معاصر آنها زنده شوند و به محاكمه خوانده شوند. همچنين مطالبۀ خون امام حسين (ع) توقف دارد كه تمام قاتلين او، بني اميه، زنده شوند و حضرت آنها را به جزاي خود برساند.
  105. و باز حديث ديگر در كتاب بحار جلد 7 جديد ص 274 در تفسير آيۀ «اِنَّ اِلَينا اِيابَهُم، ثُمَّ اِنَّ عَلَينا حِسابَهُم»، حضرت صادق (ع) به خود اشاره مي‏كند و مي‏فرمايد: «اِلَينا اِيابُ الخَلق ثُمَّ اِنَّ عَلَينا حِسابَهُم» برگشت همۀ اين مردم به سوي ما آل محمد (ص) و حساب آنها با ما مي‏باشد.
  106. منظور از «اياب الناس» در اين حديث، رجعت تمام بشر است به دليل اينكه مي‌گويد حساب آنها با ما است. اگر منظور رجوع زندگان به ايشان در زندگي دنيا باشد، با كلمۀ حساب درست نيست، زيرا در زندگي دنيا حساب وجود ندارد، بلكه حساب در زندگي آخرت است.
  107. عين همين جمله را در زيارت جامعة كبيره مي‌خوانيم كه مي‏گویيم «اِيابُ الخَلقِ اِليكُم وَ حِسابُهُم عَلَيكم، مُنْتَظِرٌ لِأَمْرِكُمْ مُرْتَقِبٌ لِدَوْلَتِكُمْ وَ يُحْشَرُ فِي زُمْرَتِكُمْ وَ يَكِرُّ فِي رَجْعَتِكُمْ وَ تَقَرُّ عَيْنُهُ غَداً بِرُؤْيَتِكُمْ »، برگشت خلق به سوي شما آل محمد (ص) و حساب آنها با شما مي‏باشد. من منتظر امر شما و دولت شمايم، در زمرة شما محشور شوم و در رجعت شما به دولت شما برمي‏گردم و فردا چشمم به ديدار شما روشن شود.
  108. در اين جملات مشاهده مي‎كنم كه رجعت عموميت دارد، زيرا مي‏گويد خلق به سوي شما برمي‏گردند و حسابشان با شما مي‌باشد. با يك چنين جملات و احاديثي دليلي ندارد كه رجعت را مخصوص عده‌اي معين بدانيم. آيا شما كه در آن روزگار قرار گرفتيد راضي مي‎شويد كه شما و پدر و مادر شما زنده شوند و من و پدر و مادرم زنده نشوند؟
  109. آنچه براي بشريت است، به خصوص موت و حيات، براي همه است، در امر زندگي و موت و حيات تبعيضي وجود ندارد.
  110. در برابر اين اخبار اگر احاديثي وجود دارد كه رجعت را مخصوص عده‌اي مي‏داند چنانكه در يك حديث مي‎فرمايد مؤمن محض و كافر محض زنده مي‏شوند، براي اين معني است كه زندگي آخرت و زنده شدن مردگان هم تدريجي است، خداوند مي‏فرمايد: فوج فوج زنده مي‏شوند.
  111. خداوند ابتدا سران كفر و ايمان را زنده مي‌كند براي اينكه محور محاكمه هستند، مثل اينكه اگر اهل يك شهري با دولت بجنگد و دولت غالب شود، اول سران و بزرگان آن شهر را محاكمه مي‎كند بعداً به حساب پيروان آنها مي‏رسد، زيرا همين سران دنيا مومن محض و كافر محض هستند كه حق و باطل به وجود آورده‌اند و ديگران را به حق و باطل كشانده‌اند و بين آنها ظالم و مظلوم به وجود آمده است. پس دليلي ندارد كه در دولت آيندة ائمه (ع) عده‌اي از مردگان برگردند و عده‌اي در قبر بمانند و باز آنها زنده شده دو مرتبه بميرند و به قبرستان برگردند. قبرستان مسافرخانه نيست كه عده‌اي بيايند و عده‌اي بروند، و باز هم ما در انتظار موت امام‏ها و پيغمبران باشيم و براي آنها بگرييم. در زندگي دنيا كه مرگ مقدر است براي همه مقدر است و باز در آن روزگاري كه حيات مقدر مي‎شود براي همه حيات مقدر مي‎شود. در روزگاري كه دولتي به وجود آمده که مردگان را در جهت حق و باطل زنده مي‎كند، آيا شما حاضريد بميريد و يا افراد مربوط به شما زنده نشوند؟ در زماني كه داروي حيات وجود دارد و مقتضيات فراهم است، مرگ دليلي ندارد. پس به دلائل عقلي و نقلي، در زمان دولت آل محمد (ص) رجعت مردگان عموميت دارد. مندرجات دعاي ندبه و احاديث رجعت و غيرها شاهد اين حقيقت است.
  112. اكنون كه مي‌بينيم در آينده دولت و سلطنتي به وجود مي‌آيد كه مردگان را زنده كرده و به حسابشان مي‏رسد، مي‎پرسيم: پس قيامت و آخرت يعني چه؟
  113. آيا قيامت و آخرت همان سلطنت آل محمد (ص) است و يا باز زندگي جداگانه‎اي است؟ آيا در اخبار و احاديث كلمات قيامه و ساعه و يوم الدين و يوم الحساب، به همان سلطنت منطبق شده يا نه؟ بايستي مردگان زنده شوند، در آن دولت به حساب خود برسند و باز بميرند و براي قيامت، مرتبۀ سوم زنده شوند؟ آيا قرآن بعد از حيات و رجعت مردگان دو مرتبه مرگي اثبات مي‌كند؟ و يا اينكه بعد از حيات مرگي وجود ندارد و آنها كه زنده شده‌اند براي هميشه زنده‌اند؟
  114. در اينجا مشاهده مي‌كنيم كه عناوين ساعت و قيامت و آخرت و يوم‌ الحساب همه جا به روزگار سلطنت آل محمد (ص) منطبق شده كه آن دولت با قيام امام زمان (ع) افتتاح مي‌شود، انسانها فقط موت و حيات دارند، يك مرتبه مي‌ميرند و مرتبۀ ديگر زنده مي‌شوند و بعد از زنده شدن مردگان دليلي براي مرگ وجود ندارد. وَ كُنتُم اَمواتاً فَاَحياكُم ثُمَّ يُميتُكُم ثُمَّ يُحييكُم ثُمَّ اِليهِ تُرجَعون (البقره 28). مِنها خَلَقناكُم وَ فيها نُعيدُكم وَ مِنها نُخرِجُكُم تارَةً اُخري (الطه 55). قَالُوا رَبَّنَا أَمَتَّنَا اثْنَتَيْنِ وَأَحْيَيْتَنَا اثْنَتَيْنِ فَاعْتَرَفْنَا بِذُنُوبِنَا فَهَلْ إِلَى خُرُوجٍ مِنْ سَبِيلٍ، ذَلِكُمْ بِأَنَّهُ إِذَا دُعِيَ اللَّهُ وَحْدَهُ كَفَرْتُمْ وَإِنْ يُشْرَكْ بِهِ تُؤْمِنُوا فَالْحُكْمُ لِلَّهِ الْعَلِيِّ الْكَبِيرِ (سوره المؤمن 11 و 12). و نيز در (سورة حج 66) مي‌فرمايد: وَ هُوَ الَّذِي أَحْيَاكُمْ ثُمَّ يُمِيتُكُمْ ثُمَّ يُحْيِيكُمْ إِنَّ الْإِنْسَانَ لَكَفُورٌ و نيز در (سوره الجاثيه 26) مي‌فرمايد، قُلِ اللَّهُ يُحْيِيكُمْ ثُمَّ يُمِيتُكُمْ ثُمَّ يَجْمَعُكُمْ إِلَىٰ يَوْمِ الْقِيَامَةِ لَا رَيْبَ فِيهِ وَلَٰكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ.
  115. در آيۀ اول اشاره به مرگ پيش از زندگي دنيا كرده كه مي‏گويد مرده بوديد زنده كرد شما را و باز مي‌ميراند و زنده مي‌نمايد كه رجوع به سوي او نمایيد. آيۀ سومي كه در سورة مؤمن است نيز مرگ پيش از حيات دنيا را مي‌گويد كه هر دو آيه مفسر يكديگرند كه فقط دو موت و دو حیات گزارش مي‌دهند، زيرا اگر دو موت بعد از زندگي دنيا باشد، حيات بعد از رجعت، حيات سوم مي‌شود، بايد احيیتنا ثلاثاً بگويد. علاوه بر این، خلاف آيات ديگر است كه بعد از خروج مردگان مرگ قائل نيست. خداوند مردگان را براي حساب زنده مي‌كند و بعد از رسيدگي به حساب، مرگ برهاني ندارد.
  116. اخبار و احاديث
  117. اخبار و احاديثي كه عناوين ساعه و قيامت و آخرت و اسم‏هاي ديگر قيامتي را به دولت آل محمد (ص) تطبيق مي‌كند زياد است، از آن جمله:
  118. دليل انطباق يوم ‌الحساب به روزگار آنها در احاديث رجعت ثابت شده كه در آن احاديث و زيارت جامعه امام (ع) فرمود: رجعت خلق به سوي ما آل محمد و حسابشان با ما مي‌باشد. پس روزي كه انسانها به دولت آنها برگشتند و به حساب آنها رسيدگي شد يوم ‌الحساب است.
  119. در يكي از جملات نهج‌البلاغه در خطبۀ 138 اين عبارت وجود دارد: اَلا وَفي غَدٍ وَ سَيَأتي غَدٌ بِما لاتَعرِفون يَاخُذُ الوالِي مِن غَيرِها عُمّالَها عَلي مَساوِي اَعمالِها، آگاه باشيد كه فرداي قيامت كه اين فردا خواهد آمد با حوادثي كه نمي‌دانيد، آن والي بزرگ كه از سنخ اين واليان نيست، از اعمال زشت عمال و كارگردانان مؤاخذه و محاكمه خواهد نمود. البته معلوم است كه آن والي بزرگ امام زمان و ائمۀ اطهارند، زيرا فقط همان سلطنت است كه سلاطين تاريخ را زنده مي‏كند و حق را از ايشان مي‏گيرد. چقدر صريح است اخباري كه زنده شدن خلفاء و محاكمۀ آنها را نشان مي‌دهد، پس روزگار سلطنت آنها يوم ‌الحساب است.
  120. و اما انطباق عنوان ساعت به دولت آنها خيلي واضح است. ابتدا حديث معروف مفضل بن عمر كه امام صادق (ع) با اصرار زياد هر جا آيه‌اي در قرآن به عنوان ساعه ذكر شده به قيام آن حضرت انطباق مي‌دهد ذكر مي‌كنيم. در كتاب «الزام الناصب في اثبات حجه الغائب» ص 214، متن عربي آن موجود است كه با ترجمه اينجا نقل مي‌شود. قال مفضل: هَلْ لِلْمَأْمُورِ الْمُنْتَظَرِ الْمَهْدِيِّ ع مِنْ وَقْتٍ مُوَقَّتٍ يَعْلَمُهُ النَّاسُ؟ فَقَالَ: حَاشَ لِلَّهِ أَنْ يُوَقِّتَ ظُهُورَهُ بِوَقْتٍ يَعْلَمُهُ شِيعَتُنَا. قُلْتُ يَا سَيِّدِي وَ لِمَ ذَاكَ؟ قَالَ: لِأَنَّهُ هُوَ السَّاعَةُ الَّتِي قَالَ اللَّهُ تَعَالَى «يَسْئَلُونَكَ عَنِ السَّاعَةِ أَيَّانَ مُرْساها قُلْ إِنَّما عِلْمُها عِنْدَ رَبِّي لا يُجَلِّيها لِوَقْتِها إِلَّا هُوَ ثَقُلَتْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ» الْآيَةَ وَ هُوَ السَّاعَةُ الَّتِي قَالَ اللَّهُ تَعَالَى «يَسْئَلُونَكَ عَنِ السَّاعَةِ أَيَّانَ مُرْساها» وَ قَالَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ وَ لَمْ يَقُلْ إِنَّهَا عِنْدَ أَحَدٍ وَ قَالَ فَهَلْ يَنْظُرُونَ إِلَّا السَّاعَةَ أَنْ تَأْتِيَهُمْ بَغْتَةً فَقَدْ جاءَ أَشْراطُها الْآيَةَ وَ قَالَ «اقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ وَ انْشَقَّ الْقَمَرَ» وَ قَالَ «ما يُدْرِيكَ لَعَلَّ السَّاعَةَ تَكُونُ قَرِيباً يَسْتَعْجِلُ بِهَا الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِها وَ الَّذِينَ آمَنُوا مُشْفِقُونَ مِنْها وَ يَعْلَمُونَ أَنَّهَا الْحَقُّ أَلا إِنَّ الَّذِينَ يُمارُونَ فِي السَّاعَةِ لَفِي ضَلالٍ بَعِيدٍ». قُلْتُ فَمَا مَعْنَى يُمَارُونَ؟ قَالَ: يَقُولُونَ مَتَى وُلِدَ وَ مَنْ رَأَى وَ أَيْنَ يَكُونُ وَ مَتَى يَظْهَرُ وَ كُلُّ ذَلِكَ اسْتِعْجَالًا لِأَمْرِ اللَّهِ وَ شَكّاً فِي قَضَائِهِ وَ دُخُولًا فِي قُدْرَتِهِ أُولَئِكَ الَّذِينَ خَسِرُوا الدُّنْيَا وَ إِنَّ لِلْكَافِرِينَ لَشَرَّ مَآبٍ قُلْتُ أَ فَلَا يُوَقَّتُ لَهُ وَقْتٌ فَقَالَ يَا مُفَضَّلُ لَا أُوَقِّتُ لَهُ وَقْتاً وَ لَا يُوَقَّتُ لَهُ وَقْتٌ إِنَّ مَنْ وَقَّتَ لِمَهْدِيِّنَا وَقْتاً فَقَدْ شَارَكَ اللَّهَ تَعَالَى فِي عِلْمِهِ.
  121. ترجمۀ حديث
  122. مفضل: براي ظهور آن امام منتظر كه مردم را به آرزوها مي‏رساند، وقتي تعيين شده است كه مردم زمان ظهور او را بدانند؟
  123. امام: پناه به خدا كسي نمي‌تواند براي ظهور آن امام وقت معين كند كه آن وقت را شيعيان بدانند.
  124. مفضل: چرا وقت ظهور معين نمي‏شود؟
  125. امام: براي اينكه روز قيام او همان ساعت قيامت است كه خدا مي‌فرمايد از تو راجع به ساعت قيامت مي‌پرسند كه كي ظاهر مي‏شود؟ بگو علم آن را فقط خدا مي‏داند و اوست كه ساعت قيامت را به موقع جلوه مي‌دهد. آن روزيست كه تحمل آن براي اهل آسمان‎ها و زمين بسي سنگين است، خيال نمي‌كنند كه چنان روزگاري ظاهر شود.
  126. امام: قيام او همان ساعت قيامت است كه خدا در آيۀ ديگر مي‌گويد: اي پيغمبر اگر راجع به ساعت قيامت از تو پرسيدند بگو علم آن نزد خداست و نگفت كه ديگري هم آن علم را مي‏داند.
  127. امام: اي مفضل قيام آن حضرت همان ساعت قيامت است كه خدا در آيۀ ديگر مي‏فرمايد: مگر مردم تا روز ساعت قيامت بيشتر فرصت نظر و فكر دارند؟ بگو شرايط و علائم ساعت هر كدام يكي بعد از ديگري در حال وقوع است.
  128. امام: اي مفضل قيام او همان قيامت است كه خدا در آيۀ ديگر مي‎فرمايد: چه مي‎داني شايد قيامت نزديك باشد كه بدكاران بي‌ايمان با شتاب به سوي آن مي‎روند و با عجله آن را مي‌خواهند ولي اهل ايمان كه به وقوع آن اعتقاد دارند از وقوع آن روز ترسانند و مي‌دانند كه قيامت حق است و حتماً ظاهر خواهد شد. كساني كه در ساعت قيامت شك دارند بدانند كه زياد از حقيقت دورند.
  129. مفضل: اي مولاي من معناي «يُمارونَ فِي الساعة» در اين آيۀ شريفه چيست؟
  130. امام: يعني مردم مي‏گويند كي بوده كه آن امام متولد شده و چه كسي او را ديده. آن امام اگر هست، كجا هست، كي ظاهر مي‏شود و از اين قبيل گفتاري كه دليل شك و شبهة آنها در قيامت است. در قضا و قدر الهي شك دارند و ساعت قيام آن حضرت را با عجله مي‌خواهند. در كار خدا مداخله مي‌كنند.
  131. مفضل اصرار مي‎كند: مولاي من مي‎شود كه وقت ظهور او را معين فرمایيد؟
  132. امام: نه، من وقت ظهور او را معين نمي‌كنم، هرگز وقت آن معين نمي‌شود. هركس مدعي شود كه براي ظهور او وقت معين مي‌كند خود را در علم مخصوص خدا شريك مي‌داند.
  133. در اين حديث شريف مشاهده مي‌كنيد كه حضرت اصرار دارد و مي‌فرمايد منظور از ساعه و قيامت در قرآن روز قيام قائم است. همه مي‌دانند كه ساعه يعني قيامت، قيامت يعني ساعه.
  134. و باز در همين كتاب صفحة 182 و كتاب تفسير صافي سورة محمد (ص) در يك حديث طولاني حضرت رسول اكرم (ص) علامت‎هاي ساعه قيامت را به عنوان اشراط الساعه براي سلمان ذكر مي‌كند كه هر كس از علماء، علائم آخرالزمان را نقل كرده از روي همان حديث گفته است. حضرت امام صادق (ع) در توضيح اشراط الساعه مي‌فرمايد كه همة اين علامت‏ها پيش از ظهور امر دولت آل محمد (ص) است، يعني دولت مهدي همان ساعت است كه پيش از آن چنين علامت‏هائي پيدا مي‌شود. بديهي است كه اگر حادثة ظهور مهدي (ع) پيش از قيامت باشد، درست نيست كه علامت‏هاي قيامت را ذكر كنند و آن قيام عظيم را خبر ندهند و علاوه دلالت مي‌كند كه همۀ اين مفاسد بعد از قيام آن حضرت در روزگار سلطنت آنها ظاهر بشود، با اينكه در دولت آنها فسادي وجود ندارد. پس آن قيام همان ساعه و قيامت است كه نشانه‌هاي آن را به نام «علائم آخر الزمان» و به نام «علامت قيامت» بيان كرده‌اند. معناي پيغمبر آخرالزمان و علائم آخرالزمان يعني زماني كه به قيامت منتهي مي‌شود. نهايت از نظر اينكه قيام آن حضرت متصل به زندگي دنياست مانند اتصال طلوع صبح به روز و شب، بعضي از علامت‎هايش شبيه زندگي دنيا و بعضي شبيه به زندگي آخرت است. به همين مناسبت، در حديث مشهور «لَو لَم يبقِ مِنَ الدُنيا اِلّا يَوم واحد» مي‎فرمايد: اگر يك روز هم كه در دنيا باقي بماند، امام زمان در آن يك روز ظاهر مي‌شود و دنيا را پر از عدل و داد مي‌كند و شما مي‌دانيد كه مي‌گويند قيامت بغته واقع مي‌شود، در حالي كه مردم مشغول به كارهاي دنيا هستند. همۀ اينها دلالت مي‌كند كه قيامت و آخرت متصل به دنياست، پس قيام آن حضرت متصل به دنياست.
  135. زندگي آخرت يعني آخرين زندگي كه به رهبري اولياء خدا و پيغمبران به وجود مي‌آيد. در آن رهبري است كه مدينۀ فاضله به وجود مي‌آيد، مردم را دو مرتبه به زندگي برمي‌گرداند، به مقاصد عالیه مي‎رساند، عدل و امنيت سراسر جهان را مي‌گيرد. در همان حديث اشراط الساعه مي‌فرمايد: یَظْهَرُ فِی آخِرِالزَّمانِ وَ اقتِرَابِ السَّاعَةِ وَ نِسْوَةٌ کَاشِفاتٌ عَارِیاتٌ، يعني در آخرالزمان نزديك ظهور ساعت قيامت زنان بي‌حجاب ظاهر مي‏شوند.
  136. و اما تطبيق يوم الدين به قيام آن حضرت (عج)، در الزام الناصب، در تفسير آيۀ شريفۀ «وَالذينَ يُصَدِّقونَ بِيَوم الدين» امام باقر (ع) مي‎فرمايد: «يصدقون بقيام القائم»، تصديق به روز دين يعني تصديق به روز قيام قائم. در اين كتاب يكصد و سي آيۀ قرآن را كه مردم آنها را مربوط به قيامت مي‎دانند، از طريق روايات، منطبق به قيام امام (ع) نموده است. پس همۀ اين احاديث دلالت دارد كه روز قيام او يوم‌ الدين است.
  137. و اما در تطبيق كلمة آخرت به قيام آن حضرت و ظهور سلطنت حقۀ ائمه (ع) در حديث مشهور «لا تُعادوا الاَيّام فَتُعاديكُم» كه از پيغمبر اكرم (ص) نقل شده، امام هادي (ع) مي‎فرمايد: «نِعمَ الاَيّام نَحنُ ما قامَتِ السَمواتِ وَ الاَرض» ايام، ما آل محمد هستيم تا آسمانها و زمين برپاست. پس شنبه رسول الله، يكشنبه اميرالمؤمنين و الي آخر. تا اينكه مي‎فرمايد روز جمعه امام قائم (ع) است كه انسان‎هاي وابسته به حق را جمع مي‎كند. فلا تُعادوهم في الدنيا فَيُعادوكم في الاخرة، پس دشمني نكنيد با ايشان در دنيا كه دشمني كنند با شما در آخرت (عيون الاخبار صدوق)
  138. آنها هستند كه سران اهل عالم و تاريخ را در دولت خود جمع مي‎كنند، به زندگي برمي‎گردانند و محاكمه مي‎نمايند، اين است سلطنت عظيم آل محمد (ص) كه بشريت را فرا مي‌گیرد.
  139. و اما تطبيق آيات وعد الله و يوم الموعود: اين آيات همه جا تطبيق به قيام آن حضرت شده و يكي از القاب آن حضرت موعود است. در سورة رعد خداوند مي‏فرمايد: كفار هميشه در جنگ و كوبندگي هستند تا اينكه وعدة خدا برسد. در تحف العقول است که امام باقر (ع) مي‏فرمايد: جنگ تعطيل نمي‏شود مگر روزي كه خورشيد از مغرب طلوع نمايد. در اين موقع تمام اهل عالم ايمان مي‌آورند وليكن به جز ايمان واقعي قابل قبول نيست. (كه اين روزي است كه قائم قيام كند) پس روز قيام آن حضرت يوم الموعود است كه در آن تمام بندگان خدا به وعده‌هاي خدا مي‏رسند.
  140. در اين حديث، امام باقر، جملۀ «لايَنفَعُ نفساً ايمانُها» را تطبيق به قيام آن حضرت و طلوع شمس از مغرب مي‌كند و مي‏فرمايد: ايمان آن روز فايده ندارد، بايد قبل از آن ايمان آورده باشند.
  141. و اما تطبيق «فاِذا نُفِخَ فِي الصور فَلا اَنسابَ بَينَهُم يَومَئِذٍ» در همان الزام الناصب ص 25 است. امام موسي بن جعفر (ع) بعد از بياناتي دربارة روح مي‏فرمايد: وقتي كه قائم ما قيام كند وراثت حسبي و نسبي را لغو مي‌كند، وراثت ديني و ايماني به وجود مي‌آورد. اين است معناي آيۀ فاذا نفخ في الصور فلا انساب بينهم يومئذ و لا يتسائلون. مشاهده مي‌كنيم كه آن روز را نفخ صور مي‏دانند.
  142. تطبيق يوم القيامه به قيام آن حضرت
  143. اين را مي‏دانيم كه آن حضرت وقتي قيام كند دنيا را فتح مي‌نمايد، تمام قدرت‏هاي مذهبي و مملكتي را مي‌كوبد و عمر همۀ مذاهب مختلفه به آخر مي‌رسد، اختلافات جهاني و ديني برداشته مي‌شود، وحدت ديني و عقيده‌اي در عالم به وجود مي‌آيد. در آن موقع تمام كرۀ زمين يك مذهب است، آن هم اسلام و قرآن به رهبري ائمۀ اطهار (ع). هر آيه‌اي كه در قرآن روزي را نشان مي‌دهد كه اختلاف برداشته مي‌شود، وحدت جهاني به وجود مي‌آيد، منظور از آن، روز قيام آن حضرت است.
  144. مشاهده مي‌كنيم در قرآن چنين روزي را كه عمر دولت‏ها و مذهب‏ها به آخر مي‏رسد قيامت ناميده است، مانند آيات «يَحكُمُ بَينَهُم يَومَ القيامةِ فيما كانوا فيهِ يَختَلِفون»
  145. در آيۀ 55 از سورة آل عمران نیز به حضرت عيسي (ع) مي‌فرمايد: پيروان تو بر كساني كه كافر به تو هستند برتري پيدا مي‌كنند تا روز قيامت. وقتي قيامت رسيد همه به سوي من رجوع مي‌كنيد و من در اختلافات شما حكم مي‌كنم.
  146. در اين آيه مي‌فرمايد پيروان عيسي تا روز قيامت بر كافران برتري دارند، با اينكه مي‌دانيم بعد از قيام آن حضرت عيسويني وجود ندارد. پس در اين آيه روز قيام آن حضرت را قيامت ناميده و اگر بگویي كه منظور از پيروان حضرت عيسي (ع) مسلمان‏ها و اهل ايمانند، جواب اين است كه برتري اهل ايمان بر كفر اختصاص به پيش از قيامت و بعد قيامت ندارد كه براي آن برتري انتهایي معين كند، منظور خود ملت مسيحند كه فقط تا روز قيامت وقت دارند و ما الان برتري ملت مسيح را بر ملت‏هايي كه كافر به عيسي (ع) هستند مانند يهود و مشركين مي‌بينيم كه چگونه دنيا را قبضه كرده‌اند.
  147. آية ديگر دربارة ملت يهود است كه خداوند مي‌فرمايد: وَ اِذ تَاَذَّنَ رَبُّكَ لَيَبعَثَنَّ عَلَيهِم اِلي يَومِ القِيامَةِ مَن يَسومُهُم سوءَ العَذاب، (سوره الاعراف، 167) خداوند تا روز قيامت كساني را مسلط مي‌كند كه آنها را به عذاب‏هاي سخت شكنجه كنند. البته منظور از قيامت در اين آيه قيام آن حضرت است، زيرا بعد از قيام آن حضرت يهوديتي وجود ندارد كه شكنجه ببيند و علاوه دلالت مي‎كند كه بعد از قيام آن حضرت باز هم يهودي باشد اگر قيامت بعد از قيام آن حضرت باشد، با اينكه مي‌دانيم در دولت آن حضرت به جز اسلام به رهبري ائمه مذهبي وجود ندارد.
  148. پس به دليل عموميت رجعت و انطباق صريح آيات قرآنيه مثل ساعه و آخره و قيامت و يوم‌ الدين و يوم ينفخ في الصور و يوم الحساب به قيام آن حضرت، معلوم مي‏شود كه روز قيام آن حضرت افتتاح قيامت و آخرت است. رجعت ائمه و انبياء و حضرت عيسي به دولت آن حضرت همان قيامت و آخرت است كه به حساب رسيدگي مي‏شود. مردگان رجعت مي‌كنند و به جزاي اعمالشان مي‌رسند.
  149. و اگر هم اخبار ديگري باشد كه قيامت را بعد از رجعت‌كنندگان به دولت آن حضرت بداند چنانچه اين اخبار بعد از حيات مردگان دو مرتبه موت اثبات كند، دليلي در كتاب خدا و احاديث صحيحه ندارد و هم بر خلاف قضاوت عقل است كه مردگان زنده شوند، به جزاي اعمالشان برسند و بعد از آن بميرند. خروج از قبر براي حساب و كتاب است. هر كس زنده شود و از قبر بيرون آيد، مي‏داند كه براي حساب زنده شده است؛ و اگر اخباري در دولت آن حضرت قتل اثبات مي‌كند قتل مجازاتي و قصاصي است كه بعد از قصاص دوباره زنده مي‏شوند. وقتي كه احاديث صراحت دارد كه قيام آن حضرت قيامت است، لوازم قيامت هم كه رفع موت است اثبات مي‌شود.
  150. نهايت قيامت و زندگي آخرت يك دوره‌اي است طولاني كه در آن دوره بشريت بايد مراحل مختلفي را ببيند تا به انتها برسد. لسان مختلف اخبار بيشتر ناظر به آن مراحل مختلفه است.
  151. علماء مذهب شيعه در ارتباط قيام آن حضرت به رجعت و قيامت بحث اجتهادي و كتاب علمي به وجود نياورده‌اند بلكه مرحوم علامة مجلسي (ره) و صاحب الزام الناصب و ديگران فقط اخبار راجع به قيامت و رجعت و قيام آن حضرت را جمع‌آوري نموده و گاهي روي اخبار مختلف قضاوت‏هاي مختلفي كرده‌اند. اگر بحث اجتهادي در اينجا به وجود مي‌آوردند و اخبار و آيات را به يكديگر مربوط مي‏نمودند، حقيقت مطلب معلوم بود و تفكيكي در اعتقاد به رجعت و قيامت به وجود نمي‌آمد.
  152. بيشتر علما قيام آن حضرت و سلطنت او را مانند قيام پادشاهان دنيا و زمام‌داران آنها دانسته‌اند و روي اين فكر، قيام و سلطنت آن حضرت را شايسته نديده‌اند كه بتواند به حساب بشريت برسد و قيامت به وجود آورد. نمي‌دانم در شعاع سلطنت ائمۀ اطهار (ع) با چنان تجهيزات عجيب و غريب كه مي‏توانند جلوی مرگ و مرض را (مطابق نص حديث رجعت حسيني در كتاب بلاغه الحسين) بگيرند، مردگان را زنده كنند، آن همه بركات را به اذن خدا از زمين و آسمان به وجود آورند، اهل زمين را به اهل آسمان و اهل آسمان را به اهل زمين مربوط كنند، زمام‏داران تاريخ و پيغمبران را به اذن خدا زنده و محاكمه كنند، اوضاع خلقت را تغيير داده نهرهاي شير و عسل جاري سازند، ديگر چه نقص و كسري باقي مي‌ماند كه به زمان بعد موكول شود.
  153. خودتان فكر كنيد؛ الان به كرات آسماني سفر مي‌كنند و با راديو و تلويزيون و وسائل سريع ديگر تمام شهرهاي دنيا را به هم مربوط كرده‌اند. شرقي، غربي را مي‌بيند و با او حرف مي‏زند. در صنايع طبي و صنايع ديگر خود را به مرز اعجاز رسانيده‌اند. وقتي كه آن حضرت ظاهر شود و كرة زمین را فتح كند، مردم را به چه وسائلي مجهز مي‌كند؟ طب و بهداشت او چگونه است؟ مردم را چطور اداره مي‏كند؟ اگر به همين وسائل ماشيني مردم را اداره كند كه مانند دولت‏هاي پيش از خودش مي‌باشد و باز هم خوشا به حال مهندسين آمريكا و شوروي كه در دولت آن حضرت استخدام شوند و كارهاي ماشيني را انجام ‌دهند و اگر هم مردم را به قهقرا برگرداند و به اسب و شتر مربوط كند كه آن هم محال است. آن چطور فرجي است كه مردم را از ماشين و طياره سواري به شتر سواري برگرداند، بلكه با ظهور آن حضرت عمر اين زندگي ماشيني و استفاده از نيروي برق و آتش تمام مي‌شود و جایز هم نيست كه مردم را به قهقرا برگرداند. پس بر مبناي قاعدة «يدالله فوق ايديهم» بايستي زندگي بهتر و عالي‌تر بسازد و بالاتر از اين زندگي ماشيني و قدرت‏هاي اتمي، يعني زندگي اعجازي و استفاده از اسماء اعظم الهي و ارادة آني و كن فيكوني خداوند متعال و معناي استفاده از اين قدرت‏ها يعني سازندگي بهشت، زيرا مشاهده مي‏كنيم كه آيات و اخبار در زمان سلطنت آن حضرت يك تحول همه جانبۀ طبيعي جهاني و انساني قائل است.
  154. 1- طلوع خورشيد از مغرب و ايمان تمام اهل زمين در مقابل اين آيت بزرگ و قبول نشدن ايمان كساني كه فقط طمع و يا قدرت آن حضرت آنها را وادار به تسليم كرده است. راه نيافتن منافق و رياكار در دولت آن حضرت، حكومت به علم واقعي خود به دليل اينكه امام (ع) هر كسي را از خود او بهتر مي‌شناسد، قضايائي است كه زندگي او را از زندگي دنيا ممتاز مي‌سازد.
  155. 2- خنثي شدن نيروهاي آتش در مقابل ارادۀ آن حضرت، زيرا ارادۀ او بالاتر از قدرت اتمي است، يعني ارادة كن فيكوني.
  156. 3- پيدايش طي الارض و طي السماء به معني برتري بر طياره و موشك كه افراد وابسته به آن حضرت با اراده به هر جا كه بخواهند بروند.
  157. 4- نزول حضرت عيسي (ع) و ظهور اصحاب كهف و حيات مردگان و ظهور انبياء (ص) و ائمه (ع) و سلاطين و خلفا و محاكمۀ تاريخي در سلطنت آن جناب، زيرا ظهور عدل كامل توقف دارد كه مردگان شريك جرم، زنده شوند.
  158. 5- تعادل در قواي طبيعت و تفسير وضع سال و ماه شمسي و قمري چنانچه در تمام كرة زمين هواي معتدل بيرون از سرما و گرما باشد، و هر كس در هر جا هر جور مي‌خواهد و روزي كه بخواهد در اختيارش قرار گيرد.
  159. 6- از بين رفتن موجبات مرگ و مرض مانند ميكروب‏ها و حشرات و حيوانات موذي، همچنانكه حضرت سيدالشهداء در حديث رجعت خود و اصحابش كه توأم با قيام آن حضرت است مي‏فرمايد: وَ لَا یَبْقَى عَلَى وَجْهِ الْأَرْضِ أَعْمَى وَ لَا مُقْعَدٌ وَ لَا مُبْتَلًى إِلَّا کَشَفَ اللَّهُ عَنْهُ بَلَاءَهُ بِنَا أَهْلَ الْبَیْتِ، هيچ زمين‏گير و مبتلایي باقي نماند جز اينكه خدا به وسيلۀ ما اهل بيت آن زمين‌گيري و بلا را برطرف مي‌كند. البته كه هيچ بلایي بدتر از پيري و زمين‏گيري نيست. در زماني كه داروي احياء مردگان پيدا شده و داروي ضد پيري و زمين‎گيري به وجود آمده، دليلي ندارد كه زندگان بميرند و جوانان پير شوند.
  160. 7- جاري شدن نهرهاي شير و عسل كه همان صفت بهشت است. خداوند مي‏فرمايد: وَ اَنهارٌ مِن عَسَلٍ مُصَفي. اخبار و احاديث مي‏گويند كه در پشت كوفه جاري مي‏شود اما به قرائن ديگر عموميت دارد، زيرا تمام كرة زمين شهر سلطنت آن حضرت است و شايد كه لحن خصوصيت بعضی اخبار در كوفه اين است كه اولين شهريست كه حكومت امام در آن داير شده و علوم از منبع علم (امير المؤمنين) منشعب گشته.
  161. 8- رفع اختلاف با وحدت جهاني در شعاع ولايت علي بن ابيطالب (ع).
  162. 9- ارتباط جهان آفرينش و اهل زمين و آسمان به يكديگر بدون واسطه امثال راديو تلويزيون، زيرا آن حضرت احتياج به صنايع كفار ندارد و با در دست داشتن قدرت اعجاز احتياجي به صنعت ماشيني نيست.
  163. 10- كفار در محروميت كامل قرار مي‏گيرند، قدرت تهيۀ شربت آبي ندارند، فقط در دایرة عذاب‏ها و آتش‏هایي كه پيش از ظهور آن حضرت به وجود آورده‌اند بايد حبس باشند. طبق نص احاديث زندگي آنها به صفر مي‌رسد (يُخرِجُ اَيديهِم صِفرا) و اگر بخواهند از دایرۀ عذاب خود فرار كنند، زمين و آسمان دومرتبه آنها را به همان دایره برمي‏گرداند (حديث احتجاج امام حسن با معاويه)
  164. 11- رؤيت فرشتگان و حشر آنها با مردم كه منظور از سجدۀ ملائكه، تسخير عوامل و قواي طبيعت است كه در اثر اين تسخير، صنايع اعجازي و ارادي به وجود مي‌آيد، زيرا فرشتگان عوامل سازندۀ آفرينش هستند.
  165. 12- اجتماع تمام انسانهاي تاريخ در سلطنت آن حضرت و ائمۀ اطهار (ع) كه ضمن رجعت اموات بيان شد كه امام در وصف آن روز مي‏فرمايد: ذَٰلِكَ يَوْمٌ مَّجْمُوعٌ لَّهُ النَّاسُ وَ ذَٰلِكَ يَوْمٌ مَّشْهُودٌ. آن سلطنت مدينة فاضله و شهر بابركت است كه خداوند در قرآن وعده مي‌دهد و مي‌گويد: هركس خود را از طريق تكامل و كسب فضيلت و انسانيت به آن شهر برساند از تمام خطرات ايمن است. وَ جَعَلْنَا بَيْنَهُمْ وَ بَيْنَ الْقُرَى الَّتِي بارَكْنَا فِيها قُرًى ظَاهِرَةً وَ قَدَّرْنَا فِيهَا السَّيْرَ سِيروا فِيها لَيالِيَ وَ أَيَّامًا آمِنينَ (سوره السبا)
  166. البته راه ورود به آن شهر، تكامل ايمان و فضيلت است. او وقتي كه ظاهر شود و دولت خود را تشكيل دهد مانند امام‏هاي قبلي نيست كه هر كسي بتواند خود را به او برساند و در محضر او بار يابد و احياناً بر او چيره شود، هر كس به مقدار فضيلت و ايمان مي‏تواند به او نزديك شود. قرب به او قرب به خداست و بُعد از او بُعد از خدا مي‌باشد. از همان راهي كه مي‌توانيد به خدا نزديك شويد، مي‌توانيد به او نزديك شويد.
  167. الحمدلله‌ اولا و آخرا و انا العبد - محمد علي صالح غفاري
  168.  
  169.  
  170.  
  171.  
  172.  
  173.  
  174.  
  175.  
  176.  
  177.  
  178. الف) تفسير سوره‏هاي
Advertisement
Add Comment
Please, Sign In to add comment
Advertisement